چون مقر اصلی قرارگاه نجف آنجا بود، پیکر شهدا ابتدا به‌طورمعمول به کرمانشاه منتقل می‌شد. به‌هرحال صبح موعود، پیکر به دست ما نرسید. گفتیم چکار کنیم!؟ به مردم هم اعلام‌شده بود. مردم هم از شهدا استقبال خیلی خوبی کردند و جمعیت زیادی جمع شد.گفتیم صدایش را درنیاوریم،ما سه-چهار شهید داریم، اسم آقای شفیع‌زاده را هم روی یک تابوت می‌نویسیم و تشییع می‌کنیم.

به گزارش ایسنا، حسن شفیع‌زاده، متولد مردادماه ۱۳۳۶ در تبریز، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال آن تشکیل سپاه، جزو کسانی بود که اولین هسته‌های سپاه تبریز را پی‌ریزی کرد و در سمت مسئول عملیات سپاه تبریز، در سرکوب خوانین و اشرار آذربایجان و حزب خلق مسلمان نقش فعال داشت.

با شروع جنگ تحمیلی و محاصره آبادان، با یک دسته خمپاره‌انداز که تحت مسئولیت شهید مهدی باکری اداره می‌شد، به جبهه‌های جنوب شتافت و به همراه تعدادی دیگر از رزمندگان در ایستگاه هفت مستقر شد و در عملیات ثامن‌الائمه (ع) حضور فعال داشت. پس از عملیات طریق‌القدس، به‌عنوان رئیس ستاد تیپ ۲۵ کربلا انجام‌ وظیفه کرد و در شکل‌گیری، انسجام و فرماندهی آن نقش اساسی داشت.

در عملیات فتح المبین، معاون تیپ ۳۳ المهدی (عج) بود. پس از این عملیات، با اندیشه بلندی که داشت و تجربیاتی که کسب کرده بود، متوجه شد که با گسترش سازمان رزم برای انجام عملیات بزرگ، نیاز به تشکیلات پشتیبانی آتشی به نام توپخانه است. با همفکری تنی چند از فرماندهان از جمله آقای حسن طهرانی مقدم، ضمن پی‌ریزی و سازمان‌دهی اولین آتشبارهای توپخانه، مسئولیت هماهنگی پشتیبانی آتش در قرارگاه فتح در عملیات بیت‌المقدس را بر عهده گرفت.

ایشان در ادامه با تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی، توپخانه‌های لشکری و گردان‌های مستقل توپخانه را سازمان‌دهی کرد؛ و سپس گروه‌های توپخانه را به استعداد چندین گردان شکل داد. در سال ۱۳۶۲، تقریباً همه لشکرها و تیپ‌های رزمی سپاه به یگان توپخانه مجهز شده بودند.

در ادامه بنا به‌ضرورت تجهیز سپاه به موشک‌های دوربرد، آقای حسن تهرانی مقدم مأمور به راه‌اندازی یگان موشکی سپاه شد و از اول آبان ۱۳۶۲، آقای شفیع‌زاده فرماندهی توپخانه سپاه را عهده‌دار شد و در فراهم کردن آتش توپخانه بسیاری از عملیات‌ها نقش‌آفرینی کرد. او سرانجام در ۸/۲/۱۳۶۶، در منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ در ماووت عراق براثر اصابت ترکش گلوله توپ به شهادت رسید.

 سردار یعقوب زهدی؛ فرمانده توپخانه سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس روایت می‌کند: آقای شفیع‌زاده در هشتم اردیبهشت ۱۳۶۶ به شهادت رسید. در قرارگاه امام سجاد (ع) مستقر بود. آقای عباس محتاج به ایشان پیام داده بود که در خط، در بحث آتش مشکلاتی دارند، برو به آن‌ها سروسامانی بده.

آقای شفیع‌زاده از قرارگاه امام سجاد (ع) با یک تویوتا لندکروز همراه راننده راه افتاده بود که به قرارگاه شهید داودآبادی، پیش آقای عباس محتاج برود که مسائل را بگیرد و به سمت خط برود.

در مسیر، سر یک پیچی که به سمت نوک ارتفاع می‌رفت، شهید نورعلی شوشتری جلویش را می‌گیرد و می‌گوید فعلاً جلوتر نرو، آتش دشمن سنگین است، چنددقیقه‌ای اینجا بمان و بعد برو.

آقای شفیع‌زاده هم ظاهراً به ایشان گفته بود که کار مهمی دارد و باید زودتر برود و با طعنه گفته بود؛ توپچی را از توپ می‌ترسانی! به مسیر خودش ادامه می‌دهد. در ادامه مسیر، یک گلوله روی ماشین می‌خورد، خودش با راننده، هر دو شهید می‌شوند! هوا هم تاریک شده بود، افرادی که از آنجا رد می‌شدند، ایشان را نشناخته بودند.

آقای محتاج به قرارگاه امام سجاد (ع) می‌گوید؛ چرا آقای شفیع‌زاده هنوز نیامده!؟ از قرارگاه امام سجاد (ع) گفتند ایشان خیلی وقت است که حرکت کرده!در این فاصله، چندساعتی گذشته بود تا اینکه ظاهراً یک نفر ایشان را تصادفی شناخته و خبر داده بود که آقای شفیع‌زاده شهید شده است.

وقتی خبر شهادت ایشان به ما رسید، گفتیم از بانه تا تبریز سه-چهار ساعت راه است، فردا تشییع پیکر را انجام می‌دهیم. با بچه‌های گروه ۴۰ رسالت و سپاه و متصدیان معراج شهدا نشستیم و جلسه گذاشتیم و برنامه‌ریزی کردیم که فردا صبح تشییع را انجام دهیم.

دو سه نفر دیگر هم شهید شده بودند که آن‌ها هم در معراج شهدا بودند. گفتیم همه را باهم تشییع می‌کنیم. قرار شد صبح روز بعد، حدود ساعت ۱۰ مراسم تشییع را انجام دهیم. رادیو و تلویزیون هم گفتن که فردا ساعت ۱۰ صبح تشییع پیکر شهید شفیع‌زاده است.

بعد پیگیری کردیم که پیکر شهید شفیع‌زاده کی راه افتاده و چه کسی آن را می‌آورد. تقریباً تا صبح روز بعد، ما پیگیری کردیم و نتیجه نگرفتیم. اصلاً پیکر گم‌شده بود. همه‌جا را با تلفن پیگیری کردیم، آخرش سرنخ را از معراج شهدای کرمانشاه پیدا کردیم و فهمیدیم که پیکر ایشان آنجا رفته است.

چون مقر اصلی قرارگاه نجف آنجا بود، پیکر شهدا ابتدا به‌طورمعمول به کرمانشاه منتقل می‌شد. به‌هرحال صبح موعود، پیکر به دست ما نرسید. گفتیم چکار کنیم!؟ به مردم هم اعلام‌شده بود. مردم هم از شهدا استقبال خیلی خوبی کردند و جمعیت زیادی جمع شد.گفتیم صدایش را درنیاوریم،ما سه-چهار شهید داریم، اسم آقای شفیع‌زاده را هم روی یک تابوت می‌نویسیم و تشییع می‌کنیم.

آقای شفیع‌زاده که در روز هشتم اردیبهشت‌ماه سال ۶۶ شهید شده بود، ما روز نهم اردیبهشت، تشییع صوری را برای ایشان گرفتیم و روز یازدهم اردیبهشت، تشییع و تدفین اصلی ایشان انجام شد.

شهدایی که چشم‌انتظار شهید بودند!

یک خاطره‌ای در همین موضوع بگویم که اینجا ثبت بشود. یک قطعه قدیمی آنجا بود که مثلاً تا عملیات خیبر در سال ۶۲ پرشده بود. شهدای اولیه سپاه تبریز همه در این قطعه هستند. قطعه‌های جدیدی درست‌شده بود. آن کاروانی که داشتیم می‌آوردیم، به آن قطعه قدیمی رفت.

وقتی رفتیم آنجا داشتند نوحه می‌خواندند. گفتند که آقا چه کسی می‌داند که قبر کجاست؟ گفتیم فعلاً پیکر را روی زمین بگذارید. پیکر را روی زمین گذاشتند، ما دیدیم که اصلاً قبری نیست یا اگر قبری هم کندند، درجای دیگری بود. در این بحث‌ها بودیم که یک نفر آمد و گفت من یک جای قبری برای بچه‌ام دارم، می‌دهم به این شهید. بالاخره یکجایی پیدا شد، قبر را آماده کردند و پیکر شهید شفیع‌زاده در همان‌جایی که الآن است، دفن شد.

من می‌خواهم ماجرای این سه روز، از هشتم تا یازدهم را بگویم. بعدازاینکه پیکر دفن شد، ما دیدیم که خانم مسنی آمده و می‌گوید این کسی که الآن اینجا دفن کردید، چه‌کاره است؟ گفتیم چطور مگه؟ گفت این خیلی فرمانده بزرگی بود و مقامش خیلی بالا است. گفتیم شما از کجا می‌دانید!؟ گفت ایشان در کنار فرزند من دفن شد. دیشب فرزندم به خوابم آمد، دیدم خیلی آماده و آراسته است و برای مراسم خیلی مهمی آماده‌شده بود، خیلی وقت بود که من پسرم را در خواب ندیده بودم.

به پسرم گفتم چه خبر از این‌طرف‌ها!؟ به من گفت مگر شما خبر ندارید که یکی از فرماندهان بزرگ ما آقای شفیع‌زاده مهمان ما است!؟ ما سه روز است که اینجا منتظریم. من که هیچی، شهید بهشتی و شهید مطهری و دکتر چمران همه اینجا منتظر هستند، سه روز است، منتظریم که پیکر را بیاورند.

من فهمیدم که ایشان مقام بزرگی دارد. این سه روز فاصله از هشتم تا یازدهم برای همین قضیه بود. به‌هرحال شهید شفیع‌زاده در آنجا دفن شد. آقای شفیع‌زاده در تبریز گمنام بود، کسی ایشان را نمی‌شناخت. حتی مادرش هم نمی‌دانست که ایشان فرمانده است و در جبهه مسئولیت دارد.

حدیث داریم و خدا فرموده آن‌هایی که با اخلاص کار کنند و دنبال نام نباشند، خدا نام آن‌ها را بلند می‌کند و مهر آن‌ها را در قلب مردم می‌اندازد؛ به همین دلیل، الآن هم آقای شفیع‌زاده طرفداران زیادی دارد؛ ما هرسال که مراسم سالگردش را می‌گیریم، مصلای تبریز پر از جمعیت می‌شود.

منبع:

محمود چهارباغی، امیرمحمد حکمتیان، تاریخ شفاهی دفاع مقدس: توپخانه سپاه پاسداران (جلد دوم)، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران ۱۴۰۳، صص ۲۲۵، ۲۲۶، ۲۲۷، ۲۲۸، ۲۲۹،

انتهای پیام

source

توسط wisna.ir