در گپفا فرصتی فراهم میشود تا در مورد موضوعات مختلف پیرامون بازی های ویدیویی صحبت کنیم و با رعایت احترام به سلایق یکدیگر نظرات خود را به اشتراک بگذاریم.
موضوع این قسمت از گپفا بازیهایی است که در یک ماه گذشته تجربه کردهاید. اگر علاقهمند به صحبت در مورد آثاری هستید که اخیراً آنها را به اتمام رساندهاید، این بهترین فرصت است تا در بخش دیدگاهها، با دیگران تعامل داشته باشید. ابتدا از اعضای تحریریه گیمفا شروع میکنیم.
امیر فتحی؛ سرپرست
Yakuza Kiwami
پس از تجربه فوقالعادهای که با زیرو داشتم، طبیعی بود بلافاصله سراغ کیوامی و ادامه داستان بروم. کیوامی با این که تقریبا تمام Assetهایش را از زیرو قرض گرفته، توانسته تجربهای منحصربهفرد، اما با یک سری مشکلات ارائه دهد. در زمینه گیمپلی، درختهای مهارتهای کیوامی به نظر من یک عقبگرد نسبت به زیرو محسوب میشود، دستهبندی مهارتها در کیوامی با بازیهای پیش از زیرو مشابه است، اما از آنجایی که در کیوامی با استایلهای مبارزه زیرو سر و کار داریم، این دستهبندی تنها باعث پیچیدگی بینیاز شده است.
در زمینه داستانی، از آن جایی که کیوامی یک ریمیک از اثری ۲۰ ساله است، منصفانه نیست که آن را جزء به جزء با زیرو، که داستان آن توسط تیم نویسندگی بسیار پختهتری نوشته شده، مقایسه کنیم. استانداردهای مربوط به داستان از هنگام انتشار یاکوزا در ۲۰۰۵ تا زیرو در ۲۰۱۵ بسیار متحول شدهاند، اما با این وجود انتظار میرفت که کیوامی به شخصیتهایی مانند Shimano و Jingu بیشتر بپردازد.
با وجود تمام ایراداتی که ذکر شد و برخی مشکلات دیگر که به خاطر محدودیت متن به آنها نپرداختم، کیوامی اثر سرگرمکنندهای بود و در همان اوایل متوجه شدم که اگر بخواهم دائما بازی را با زیرو مقایسه کنم، تنها به تجربه خودم ضربه میزنم. کیوامی عنوانی است که در سالهای آینده برای دیدار دوباره Majima هم که شده، دوباره تجربهاش خواهم کرد!
Yakuza Kiwami 2
خوشبختانه کیوامی ۲ بسیاری از مشکلات من به کیوامی را نداشت؛ تقریبا تمام شخصیتها پیشزمینه و پرداخت خوبی داشتند، پیسینگ بازی بسیار مناسبتر بود و مبارزات به سرعت تکراری نمیشدند. کیوامی ۲ به واسطه قرارگیری شخصیت قدرتمندی مانند Ryuji در مرکز داستانش، موفق میشود بسیار بهیادماندنیتر از کیوامی باشد. همچنین شخصیتهای همراه با داشتن اهداف شخصی، به پیچیدگی و عمق بیشتری دست یافتهاند که به روایت داستان و تعاملات کمک بسیاری میکند. کیوامی ۲ در مقایسه با کیوامی، با لنز متفاوتی به روابط شخصی شخصیتها نگاه میکند، اما با این حال پلات خصوصا در پایانبندی، مشابه کیوامی است که لزوما این نکته منفیای نیست و حتی به نظرم در بخشهایی، شخصیتهای کیوامی ۲ نقش بهتری را در پلات نسبت به کیوامی اجرا میکنند.
از نظر گیمپلی، کیوامی ۲ به لطف Dragon Engine، حس و حال بسیار متفاوتی نسبت به دو بازی قبلی پیدا کرده و از آن جایی که در اواخر کیوامی دیگر از مبارزات خسته شده بودم، این تغییر بسیار لازم بود. البته گیمپلی کیوامی ۲ بینقص نیست، فیزیک مشکلدار بازی گاهی صحنههای عجیبی به وجود میآورد و استایل جدید مبارزه، چندان برای مبارزات یک به یک بهینه نیست.
در بحث مینیگیمها، احتمالا در کیوامی ۲ بیشترین زمان را برای تجربهشان صرف کردم. دو فعالیت اختصاصی کلاب و Clan Creator بسیار سرگرمکننده بودند و اتصال آنها به وقایع داستانی، انگیزهام برای اتمامشان را بیشتر هم کرد. دیگر مینیگیمها نیز به لطف تنظیمات QoL، دسترسی سادهتر و بهتری داشتند و دیگر برخلاف بازیهای پیشین، سازندگان انگار دیگر به دنبال تلف کردن وقتم نبودند. در مجموع، کیوامی ۲ با داشتن برخی ایرادات جزئی، از عناوین موردعلاقه من در سری بوده و با آپشنهای دسترسی بهتری که در خود جای داده، شاید روزی سراغ ۱۰۰ درصد کردن آن بروم.
Yakuza 3
یاکوزا ۳ احتمالا بحث برانگیزترین نسخه سری باشد، اثری که در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و برخلاف دو بازی اول که تماما ریمیک شدند، سازندگان صرفا به یک ریمستر افاقه کردند. بسیاری از طرفداران باور دارند یاکوزا ۳ به خاطر مشکلات گیمپلیاش باید در قالب کیوامی ۳ ریمیک میشد، اما شخصا این باور را ندارم.
یاکوزا ۳ روایت بسیار آرامتری نسبت به سه بازی قبلی دارد و این موضوع آن را به یکی محبوبترین نسخهها از نظر داستان تبدیل کرده است. کیریو که حالا از زندگی پیشینش فاصله گرفته، به اوکیناوا میرود تا زندگی جدیدی را آغاز کند و یک سوم ابتدایی بازی، به این تلاش کیریو میپردازند. داستان یاکوزا ۳ و شخصیت کیریو در آن، خدمت بسیار بزرگی به نسخههای بعدی میکند و میتوان گفت تمام اهداف او در بازیهای بعدی، از زندگیاش در اوکینوا ریشه میگیرند. از دیگر شخصیتهای یاکوزا ۳، بدونشک Rikiya بهیادماندنیترین آنهاست و یکی از جذابترین روابط را با کیریو دارد. اما از سوی دیگر، شخصیتهای منفی خصوصا Mine، بسیار ساده و بدون انگیزههای محکم ظاهر میشوند و این نکته به پایانبندی بازی ضربه وارد کرده است.
با وجود داشتن یک داستان جذاب، یاکوزا ۳ یکی از غیربهینهترین گیمپلیهای سری را دارد. تمام دشمنان استاد دفع حملاتتان هستند، و Heat Actionها عملا هیچ آسیبی نمیرسانند. علاوه بر این، در یاکوزا ۳ هیچ مهارتی برای افزایش قدرت خام حملات وجود ندارد، به این معنا که در انتهای بازی و در باسفایتها، زمان بسیار سختی خواهید داشت. بسیاری از مشکلات یاکوزا ۳ به راحتی قابل اصلاح هستند، همین حالا هم با جستجو میتوانید مادهایی برای متعادل کردن قدرت ضربات و Heat Actionها پیدا کنید، ولی هیچ اصلاحی برای بلاکهای دائم دشمنان وجود ندارد. وجود این مشکلات در نسخه اصلی بازی کمی قابل درک است، اما هیچ بهانه و عذری برای نسخه ریمستر پذیرفته نمیشود. یاکوزا ۳ نیازی به ریمیک ندارد، حل مشکلات آن بسیار ساده است و سازندگان میتوانستند با نسخه ریمستر، یاکوزا ۳ را به یکی از بهترین بازیهای سری تبدیل کنند، اما این کار را نکردند.
Yakuza 4
یاکوزا ۴ را میتوان نسخه بهتر یاکوزا ۳، اما با ۴ پروتاگونیست دانست! این بازی شخصیتهای بسیار محبوب Akiyama و Saejima را معرفی کرد و با داشتن ۴ شخصیت قابل بازی، یکی از متنوعترین گیمپلیهای سری را دارد. با این حال، یکی از نکاتی که پیش از تجربه آن شنیدم این بود که داستان آن، چندان تاثیری در خط اصلی سری یاکوزا ندارد و به همین خاطر، با توقعات پایینی به سراغش رفتم و حالا که آن را به پایان رساندم، خوشحالم که بگویم با وجود برخی مشکلات، داستان بازی فراتر از انتظارم عمل کرد. بسیاری از مشکلات داستان با پرداخت بیشتر شخصیت Lily، از بین میرفتند. او به عنوان یک شخصیت محوری، چندان تاثیرگذار نیست و سازندگان انگار او را صرفا یک وسیله برای اتصال شخصیتهای اصلی میدانستند، در حالی که او پتانسیل بسیار بیشتری دارد. از سوی دیگر، Akiyama قطعا ستاره یاکوزا ۴ است و به سرعت توانست به یکی از شخصیتهای موردعلاقه من در سری تبدیل شود.
همان طور که در ابتدا گفتم، یاکوزا ۴ به واسطه داشتن ۴ شخصیت قابل بازی، گیمپلی متفاوت و پرتنوعی دارد که این نکته بسیار مثبتی است. البته نحوه تقسیمبندی بخشهای داستانی، تعامل با سیستم پیشرفت را کمی خستهکننده کردهاند. بازی به ۴ قسمت تقسیم شده و در هر بخش به جای یک شخصیت بازی را تجربه میکنید و در پایانبندی نیز به هر ۴ شخصیت دسترسی خواهید داشت. در ابتدای هر بخش، عملا به لول ۱ بر میگردید و باید مهارتهای پایهای که برای شخصیتهای قبلی باز کردهاید را دوباره به دست بیاورید. این موضوع با حذف یک شخصیت (خداحافظ Tanimura!) یا تقسیمبندی بهتر مانند یاکوزا زیرو، برطرف میشد. در مجموع، یاکوزا ۴ تجربه جدید و متفاوتی بود و به واسطه گیمپلی سرگرمکننده، بسیار بیشتر از یاکوزا ۳ از آن لذت بردم.
آرمین مُکاری؛ نویسنده
Resident Evil 4 Remake به شخصه تعداد کمی از بازیهای ترسناک را به صورت تک نفره به پایان رساندهام که البته هیچکدام از آنها از سری Resident Evil نبودهاند و نسخههایی که از این سری به پایان رساندهام، همه در جمعهای دو الی سه نفره بوده. اما RE4 Remake را با رویکردی متفاوت شروع کردهام و در چند ساعت اول، اعتیاد خاصی به ادامه داستان بازی پیدا کردهام و امید بالایی دارم که این ریتم بازی و خوش ساختی آن تا آخر ادامه پیدا میکند.
Lost Records Tape 2 فاجعهای که Dontnod با آیپی جدید خود تحویلمان داد را هیچگاه از یاد نمیبرم. نکات مثبت کمرنگی از جمله موسیقیهای گوشنواز در این بازی وجود داشتند اما همچنان معتقدم ضعیفترین عنوان داستانمحوری بود که تابحال تجربه کردهام و امیدوارم تیم Dontnod به خود بیاید. از اینجا میتوانید نقد بازی را به قلم بنده مطالعه بفرمایید.
Crysis Remastered با تجربه Crysis 3 روی ایکس باکس ۳۶۰ در همان سالی که بازی عرضه شد، ارادت خاصی به این سری پیدا کردم و بالاخره نسخه اول را به قصد تجربه دو نسخه اول آغاز کردم و ماجراجویی کلاسیکی بود در چند ساعت اول، اما متاسفانه مشکلات فنی بازی روی پلی استیشن ۵ از ادامه تجربه بازی دلزدهام کرد.
UFC 5 در دوران عید و به بهانه اضافه شدن این بازی به سرویس پلاس و بازی کردن در دورهمیهای دوستانه، فرصت مناسبی پیش آمد تا نسخه پنجم را تجربه کنم. متاسفانه حس پیشرفت چندانی نسبت به نسخه چهارم نداشتم، با وجود این که موتور بازی به Frostbite تغییر پیدا کرده و بیشترین فاصله زمانی مربوط به این نسخه بود اما حس میکنم که کل این زمان طولانی صرف انتقال به انجین جدید شده و سایر تغییرات در حد چند بهروزرسانی هستند. به نظرم زمانش رسیده تا EA به این سری استراحتی طولانی و نفسی تازه دهد.
The Stanley Parable Ultra Deluxe عجب تجربه عجیبی! متاسفانه یا خوشبختانه تا به حال فرصت تجربه این بازی برایم پیش نیامده بود و حالا بعد از تجربه چند ساعته، میتوانم آن را متفاوتترین تجربه گیمینگ خود بنامم. هرچند که هنوز تمامی محتوای بازی را مشاهده نکردهام اما با هر بار شروع آن، تجربهای دارم که به من یادآوری میکند چرا انقدر دنیای متنوع ویدئوگیم را دوست دارم.
COD MW3 بخش کمپین بازی را که در زمان عرضه در حد سه مرحله اول رها کرده بودم، تا انتها ادامه دادم. صادقانه بگویم، طراحی مراحل بازی را دوست داشتم اما متاسفانه سایر بخشهای روایت داستان و طول بخش کمپین کاملاً مرا ناامید کرد. کمپین مدرن وارفر ۳ ۲۰۲۳ یک بازی کثیف با خاطرات ما بود!
رضا شیرمردی؛ خبرنگار و نویسنده
Dark Souls 1 در ماه گذشته و در اوایل تعطیلات، تصمیم گرفتم که برای بار چندم سری سولز را از ابتدا تجربه کنم و باید بگویم که پس از اتمام بسته الحاقی Elden ring، بیشتر از آن که تصور داشتم از این بازگشت به Firelink shirne و آغاز دوباره Dark Souls 1 لذت بردم. درست است که باسهای بازی، دیگر تهدیدی برای اشخاصی که به مبارزات سرعتیتر و پیچیده elden Ring عادت کردهاند محسوب نمیشوند و برخی از بخشهای گیمپلی، با استانداردهای امروزی «ضعیف» به شمار میروند، اما جادوی عجیبی در گیمپلی DS1 حضور دارد که پس از گذشت چندین سال، در دیگر عناوین سولزلایک موفق به یافتن آن نشدم. اگر تا به این لحظه همچنان سری سولز را شروع نکردهاید یا حتی الدن رینگ را تجربه کرده اما در ورود به سری سولز مردد هستید، این پست نشانهای از سوی کائنات برای تشویق شما در برداشتن این قدم است.
Blur
در تعطیلات عید و خصوصاً پس از در خوابگاه دانشجویی، یکی از جذابترین بازیهایی که بهصورت گروهی انجام دادهام، بازی Blur است. هر چند که اولین تجربه من از این بازی به دوران قبل از نوجوانی باز میگردد، بسیار حیرت انگیز است که این عنوان ژانر ریسینگ چند نفره، تا این حد در ایجاد شور و هیجان موفق عمل میکند. گیم پلی بازی، در سبک power up racing است که در آن بازیکنان باید با انتخاب ماشین و قدرتهای مختلفی که در طول مسیر به دست میآورند، با یکدیگر رقابت کرده و برای قهرمانی تلاش کنند. متأسفانه، علیرغم وجود بیلد ناتمام، شرکت Activision هیچگاه نسخه دومی از این بازی ریسینگ منتشر نکرد تا گیمرهای زیادی از تجربه آن محروم شوند.
رضا حیدرعلی؛ نویسنده
The Last of Us Part 2
بازی The last of us part 2 از آن دسته بازیهایی محسوب میشود که بازیسازان تازه کار باید آن را تجربه و بررسی کنند، تا بهطور کامل با مفهوم ریتم در گیمپلی آشنا شوند. تقریبا غیرممکن است، زمانی که درحال تجربه این بازی هستید احساس خستگی کنید و حوصلهتان سر برود؛ ریشه علت این موضوع بیشتر بهخاطر خوش ریتم بودن گیمپلی این بازی میباشد، تا قصه درگیر کننده آن. ریتم گیمپلی بهزیبایی با کات سین و دیالوگ، کند و بلافاصله با مواردی از قبیل مبارزات سنگین با انسانها و زامبیها سریع میشود. پیشنهاد میکنم برای درک مفهوم ریتم گیمپلی حتما این بازی را تجربه کنید.
Kingdom Come Deliverance 2
کینگدم کام ۲ ممکن است در ساعات ابتدایی با دیالوگهای بسیار طولانیاش حسابی حوصلهتان را سر ببرد و حتی باعث شود بیخیال ادامه مسیر بشوید؛ توصیه میکنم کمی به این اثر فرصت بدهید و با دیالوگهای طولانی کنار بیاید؛ زمانی که کمی در داستان جلو میروید، به یکباره با جهانی آزاد و پویا روبهرو خواهید شد که غیرممکن است در این دنیا احساس خستگی و کسلی بکنید. در هرگوشه این جهان یک اتفاق میافتد، و شما نیز با گشت وگذار در این دنیا میتوانید بخشی از این جهان بیکران کینگدم کام باشید و هر لحظه تجربهای جدید کسب کنید.
Blue Prince
بلو پرینس در میان بازیهایی که امروزه سعی دارند تا تهی بودن داستان و گیمپلی خود را با جلوههای بصری گرافیکی و چشمنواز پنهان کنند، یک الماس نایاب محسوب میشود. این اثر کامل بهدور از هرگونه حرف اضافی میباشد و مقصود و هدف خود را کاملا سر راست در همان ثانیههای ابتدایی گیمپلی بیان میکند. داستان کوتاه و ساده، گیمپلی درگیر کننده و جلوههای بصری و شنیداری زیبا و ساده مواردی هستند که بهزیبایی در کنار یکدیگر چیده شدهاند و یک اثر یکپارچه را تشکیل دادهاند. پیشنهاد میکنم حتما به سراغ تجربه این ساده دوستداشتنی بروید.
رضا ویسینیا؛ نویسنده
Inside این بازی ایندی و کوتاه در طی ۳ ساعت، پرسشهایی بنیادین در ذهن پدید میآورد. آزادی چیست؟ آیا سیستم دولتها به فردیت ارزش میگذارد؟ آیا اینگونه نیست که ما عروسکهای خیمهشببازی در دستان دولتمردانیم؟ Inside با طراحی گیرا و دمیدن روح هنری در جهان سراسر سرد و بیاحساس خود به مفاهیمی چون آزادی، فردیت و چیستی قدرت و کنترل میپردازد. پرداختن به موضوع پیچیده هدف آدمی در زندگی و یافتن معنا نیز یکی از مباحثی است که بازیکن را به اندیشه وامیدارد؛ به راستی که چرا پسربچه در حال فرار و گریختن است؟ از آنسو چه در سر دیگران میگذرد؟ همانان که کنترل میشوند و یوغ بردگی بر گردنشان نهادهاند؟ همه اینها تنها بخشی از پرسشهایی است که Inside در سر مخاطب میپروراند؛ افزون بر برجستگیهای نهفته در درونمایه و محتوای بازی، فرم Inside نیز شایسته ستایش بوده و تجربه آن، پیشنهاد میگردد. این آگاهی شما نیست که هستی اجتماعی را شکل میدهد بلکه این زندگی اجتماعی است که آگاهی شما را بوجود میآورد. Max Payne 2 کارآگاهی استوار، انسانی سرخورده، پلیسی قهرمان، دلباختهای بیرمق و مردی در جستجوی انتقام و خونخواهی. هرکدام از این سناریوها خود توانایی بدل شدن به پدیدهای گیرا و تماشایی را دارند اما سم لیک با آمیزش همه عناصر نامبرده، Max Payne را آفرید؛ به بیان دیگر آنچه خوبان همه دارند Max Payne یکجا دارد. دومین نسخه این سری به کشاکش رابطه میان مکس و مونا پرداخته و به لطف دریای نبوغ سم لیک، به ژرفای روان مکس سفر خواهیم کرد. از یک بازی خوب چه چیزهایی میخواهید؟ داستان؟ گیم پلی؟ شخصیتهای ماندگار؟ مکس پین در همه موارد نامبرده شما را سرگرم خواهد کرد و با پایانبندی خود، شما را به این باور خواهد رساند که آرامشی در کار نخواهد بود؛ دستکم برای Max Payne.
حالا نوبت شما است تا در مورد عناوینی که در روزهای گذشته تجربه کردهاید صحبت کنید! مشتاقانه منتظر نظرات شما هستیم.