روستای «گری شیخ»، آرام و ساکت است؛ اما این سکوت، آرامش نیست. اینجا خانه خانواده جاویدی است، خانهای که هنوز بوی غم از دیوارهایش برمی خیزد.
به گزارش خبرنگار اجتماعی تابناک، عبدالله جاویدی، پدر یوسف، با چشمانی خیس از اشک، از روزی میگوید که زندگی اش برای همیشه تغییر کرد.
«دیروز مراسم چهلم پسرم را برگزار کردیم… ما هنوز داغداریم.» صدایش می لرزد، انگار هر کلمه را با درد از جایش می کند. «نه فقط من و خانواده ام، زن و بچههای یوسف هم بی قرارند. دو پسر هشت و شش ساله و نیمه دارد. کوچک ترینشان دختری است که فقط ۱۳ ماه دارد… و حالا همسرش باردار است. بچهای که پدرش را هرگز نخواهد دید.»
در این روزهای سخت، گاهی مسئولان محلی به دیدارشان آمدهاند؛ «بخشدار، نمایندگان بیمه، و آقای رسول خادم که با ایشان بسیار لطف داشتند و خیلی محبت کردند.
«دیه اش را واریز کردند… یک میلیارد و ششصد میلیون تومان.» عبدالله آهی می کشد و به خبرنگار تابناک میگوید: «اما همه اش رفت برای وامهایی که گرفته بود. ماشین نو خریده بود، تازه برج نهم ۱۴۰۳… با ارثیه ای که به مادرش رسیده بود و وامهایی به اسم خودش، همسرش، خواهرش و من. حالا همه را با همان پول تسویه کردیم… فقط گفتهاند شاید وامی که به اسم خودش بوده، بخشیده شود، اما هنوز خبری از آن نیست.»
پدر می گوید: دو نفر را فرستادیم رفتند ماشین را دیدند که اسکلتی آتش گرفته فقط باقی مانده بود.
سه فرزند و فرزندی که در راه است
یوسف رفت و سه فرزندش را تنها گذاشت؛ پسری هشت ساله، دیگری هفت ساله، و دختر کوچکی که تازه راه رفتن یاد گرفته. همسرش هم در انتظار فرزند جدیدی است که هرگز چهره پدرش را نخواهد دید.

«امیدوارم هیچ خانوادهای این درد را تجربه نکند… این غم با هیچ چیز جبران نمیشود.» عبدالله جاویدی، با نگاهی پر از انتظار به مسئولان میگوید: «بازرسیها را جدی بگیرید… وظایفتان را انجام دهید تا هیچ پدر و مادری مجبور نباشد عزادار فرزندش باشد.»
حالا روستای گری شیخ، روستایی در دل هرمزگان، یادگاری از دردهایی است که روی دوش خانواده جاویدی سنگینی می کند. دردی که نه با دیه تسکین مییابد، نه با تسلیت… فقط خاطرههای است از یوسفی که رفت و زندگی های که ناتمام ماند.
source