سیاست خاورمیانهای دولت ترامپ بیشتر تداوم داشته تا تغییر، که میتوان آن را به عنوان یک چک سفید برای اسرائیل خلاصه کرد تا هرچه میخواهد انجام دهد، بدون توجه به تهدیدات علیه ثبات منطقه یا قوانین بین المللی.»
به گزارش سرویس بین الملل تابناک، «نیو عرب» در مقالهای به بررسی سیاست خاورمیانه «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا پرداخته که در ادامه آمده است.
شش ماه از دومین دوره ریاست جمهوری دونالد جی. ترامپ گذشته است و رهبری او در عرصه بین المللی پر از نوسان بوده است.
در خاورمیانه، به نظر میرسد رویکرد دولت ترامپ به شدت تحت تأثیر خلق وخوی متمایز رئیس جمهور و روابط شخصی او با رهبران منطقه قرار دارد.
این سبک به جای آنکه بازتاب دهنده یک دکترین استراتژیک منسجم یا چشم اندازی نظاممند باشد، با غیرقابل پیش بینی بودن، واکنشهای آنی و تکیه سنگین بر امیال شخصی ترامپ مشخص میشود.
آنچه اکنون به عنوان سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه شناخته میشود، بیشتر شبیه مجموعهای از اقدامات پراکنده و پیشنهادهای مقطعی است که بیشتر به تئاتر سیاسی کوتاه مدت شبیه است تا برنامه ریزی استراتژیک بلندمدت.
اگرچه اعلامیههای سطح بالای کاخ سفید گاهی به اهداف کلی اشاره میکنند، اما به ندرت با برنامه ریزی دقیق یا پیوستگی عملیاتی همراه هستند.
به جای یک استراتژی جامع، موضعگیری منطقهای این دولت بیشتر با تمایل به حرکات نمایشی، پیروزیهای نمادین و میراث شخصی هدایت میشود؛ عواملی که اگرچه از نظر سیاسی جذاب هستند، اما اغلب به نتایج پایدار یا رهبری قابل اعتماد در عرصه بین المللی تبدیل نمیشوند.
دکتر نادر هاشمی، مدیر مرکز درک مسلمانان و مسیحیان پرنس الولید بن طلال در دانشگاه جورج تاون، در مصاحبه با «نیو عرب» گفت: «رویکرد کاخ سفید نسبت به منطقه اساساً تحت تأثیر ویژگیهای منحصربهفرد ترامپ و نفسانیات اوست که میتواند در آخرین لحظه ۱۸۰ درجه تغییر کند.»
او با اشاره به اینکه ترامپ «کاملاً غیرقابل پیش بینی است و میتواند در یک لحظه نظر خود را تغییر دهد»، خاطرنشان کرد: «یکی از جنبههای منحصربهفرد سیاست خارجی آمریکا تحت رهبری ترامپ، این است که کاملاً نامنسجم و غیرقابل پیش بینی است.»
دکتر سینا عضدی، استاد یار علوم سیاسی خاورمیانه در دانشگاه جورج واشنگتن، به «نیو عرب» گفت: «به نظر میرسد ترامپ هیچ استراتژی کلی یا چشم انداز استراتژیکی برای خاورمیانه ندارد و بیشتر نگران میراث خود، حمایت از اسرائیل و در حالت ایده آل، این است که کسی باشد که “مسئله ایران” را حل کرده است.»
او افزود: «فکر میکنم او دوست دارد شاهد گسترش توافقنامههای ابراهیمی باشد، اما فاقد چشم انداز است.»
اجماع گسترده در سیاست خارجی آمریکا
علیرغم طبیعت غیرمتعارف و سبک متمایز ترامپ، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تا حد زیادی به اجماع دیرینه مؤسسات واشنگتن پایبند مانده است.
او ستونهای اصلی تعامل آمریکا در منطقه را حفظ کرده است، از جمله حمایت تقریباً بدون قیدوشرط از اسرائیل، روابط نزدیک با پادشاهیهای عرب خلیج فارس و وسواس در مقابله با ایران.
دکتر عسل راد، پژوهشگر غیرمقیم در مرکز عرب واشنگتن، به «نیو عرب» گفت: «سیاست خاورمیانهای دولت ترامپ بیشتر تداوم داشته تا تغییر، که میتوان آن را به عنوان یک چک سفید برای اسرائیل خلاصه کرد تا هرچه میخواهد انجام دهد، بدون توجه به تهدیدات علیه ثبات منطقه یا قوانین بین المللی.»
او افزود: «مانند دولت بایدن که ادعا میکرد برای آتش بس در غزه تلاش میکند، اما به اسرائیل اجازه داد با مصونیت عمل کند و از تهاجم آن به لبنان حمایت کرد، دولت ترامپ نیز اجازه میدهد اسرائیل سیاست آمریکا را دیکته کند.»
تصمیم جسورانه و بی پروای بمباران ایران
آنچه دولت فعلی را از پیشینیان خود متمایز میکند، تمایل بی سابقه ترامپ به استفاده از نیروی نظامی مستقیم علیه ایران است – اقدامی که هیچ رئیس جمهور آمریکایی دیگری جرات انجام آن را نداشت. دولتهای قبلی حمله به زیرساختهای هستهای ایران را بسیار پرخطر میدانستند.
با این حال، تصمیم ترامپ برای حمله به سه سایت هستهای ایران در خلال جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل ماه گذشته، کاملاً خارج از چارچوب سیاست واشنگتن نبود.
برای دهه ها، رهبران آمریکایی، از جمله باراک اوباما، تهدیدات پنهانی میکردند و دائماً به تهران هشدار میدادند که «همه گزینهها روی میز است». ترامپ با بمباران تأسیسات هستهای ایران، به سیاستی جان بخشید که صداهای نئوکان در واشنگتن دههها از آن حمایت کرده بودند – سیاستی که دیپلماسی را کنار گذاشته بود.
دکتر کریم امیل بیطار، مدرس مطالعات خاورمیانه در مؤسسه علوم سیاسی پاریس، در گفتوگو با «نیو عرب» توضیح داد که ما اکنون در عصر «سیاست قدرت» هستیم.
این فراتر از «سیاست قدرت» است – که به طور گسترده به عنوان رویکردی در سیاست درک میشود که عملی و متمرکز بر جزئیات عینی است و از آرمانگرایی، ایدئولوژی، آرمان شهرگرایی و سادهل وحی عبور میکند. او گفت: «این سیاست زور است. سیاستی که در آن قدرت همیشه بر حق مقدم است.»
دکتر بیطار استدلال میکند که ترامپ به عنوان فرمانده کل قوا، سنت جکسونی را تجسم میبخشد. جکسونیها که به نام رئیس جمهور اندرو جکسون نامگذاری شدهاند، در اصل ملی گرایان پوپولیستی هستند که با اعتقاد عمیق به «استثنایی بودن آمریکا» هدایت میشوند
دکتر بیطار استدلال میکند که ترامپ به عنوان فرمانده کل قوا، سنت جکسونی را تجسم میبخشد. جکسونیها که به نام رئیس جمهور اندرو جکسون نامگذاری شدهاند، در اصل ملی گرایان پوپولیستی هستند که با اعتقاد عمیق به «استثنایی بودن آمریکا» هدایت میشوند.
در مقابل نئوکانها، جکسونیها این ایده را رد میکنند که آمریکا تعهد اخلاقی برای گسترش به اصطلاح «ارزشهای آمریکایی» یا «جهانی» در خارج از کشور دارد. در حالی که ذاتاً انزواگرا نیستند، جکسونیها تمایل دارند تنها زمانی در امور خارجی دخالت کنند که تهدیدی مستقیم و اساسی برای خاک آمریکا یا «استثنایی بودن آمریکا» احساس کنند.
دکتر بیطار به «نیو عرب» گفت: «نکته جالب در مورد دونالد ترامپ این است که برخلاف نئوکانها، او حتی به حرفهای کلیشهای درباره به اصطلاح «دستورکار آزادی»، ترویج دموکراسی یا حقوق بشر اهمیتی نمیدهد. او اصلاً به این چیزها اهمیت نمیدهد. بنابراین، ترامپ یک نئوکان نیست.»
در عین حال، اگرچه ترامپ هیچ تردیدی در استفاده از زور نشان نداده است، اما تمایلی به نادیده گرفتن کامل بخشی از پایگاه خود که با درگیریهای خارجی دائمی مخالف است، نشان داده است.
دکتر بیطار توضیح داد: «به همین دلیل است که پس از ۱۲ روز، او پیام روشنی به بنیامین نتانیاهو با حروف بزرگ در شبکه اجتماعی Truth Social فرستاد و به عنوان رئیس جمهور آمریکا امضا کرد و اساساً به نتانیاهو دستور داد که این جنگ را متوقف کند، در حالی که تنها چند روز قبل ترامپ ایده تغییر رژیم در ایران را مطرح کرده بود.»
او گفت: «فکر نمیکنم او لزوماً موافق تغییر رژیم [در ایران]باشد، برخلاف اسرائیلیها. جکسونیها ترجیح میدهند از چماق بزرگ برای تغییر رفتار استفاده کنند، نه اینکه درگیر آزمایشها و تلاش برای صادرات دموکراسی جفرسونی شوند.»
در مورد آینده سیاست خارجی دولت ترامپ در قبال ایران، جنگ ایران و اسرائیل بر روی یک آتش بس شکننده و مبهم قرار دارد.
دکتر آندریاس کریگ، استاد دانشکده مطالعات دفاعی کینگز کالج لندن، در مصاحبه با «نیو عرب» گفت: «با توجه به بیزاری عمیق ترامپ از کشیده شدن به جنگهای طولانی – که شاید تنها خط ثابت در رویکرد او به منطقه باشد – احتمالاً ترجیح ادامه دار برای استفاده از تحریمها، تبلیغات دیپلماتیک و حملات هوایی انتخابی به عنوان ابزاری برای حفظ فشار بر برنامههای هستهای ایران بدون تعهد نیروهای زمینی آمریکا یا منابع پایدار برای ملت سازی وجود خواهد داشت.»
او افزود: «با این حال، از آنجا که هیچ دستگاه سیاستگذاری منسجمی در زیر این موضع سطح بالا وجود ندارد، این رویکرد تقریباً قطعاً نوسان خواهد داشت.»
اگر افرادی مانند وزیر امور خارجه مارکو روبیو موفق شوند گفتمان را در دولت ترامپ شکل دهند، ممکن است شاهد تلاشهای جدیدی برای افزایش فشارهای بی ثبات کننده نظام یا حتی اقدامات خرابکارانه آشکار علیه زیرساختهای هستهای ایران باشیم
اگر افرادی مانند وزیر امور خارجه مارکو روبیو موفق شوند گفتمان را در دولت ترامپ شکل دهند، ممکن است شاهد تلاشهای جدیدی برای افزایش فشارهای بی ثبات کننده نظام یا حتی اقدامات خرابکارانه آشکار علیه زیرساختهای هستهای ایران باشیم.
در مقابل، جناح همسو با MAGA، که شامل افرادی مانند معاون رئیس جمهور «جی دی ونس» میشود، نسبت به درگیریهای نظامی طولانی مدت در خاورمیانه شک عمیقی دارد.
اگر فشارهای اقتصادی یا محاسبات انتخاباتی تشدید شود، ممکن است تغییر جهت سریعی به سمت مذاکره با جمهوری اسلامی صورت گیرد که ترامپ آن را به عنوان یک توافق بزرگ معرفی کند، اما در نهایت بیشتر نمادین، ظاهری و برای نمایش باشد.
دکتر کریگ در مصاحبه با «نیو عرب» گفت: «در غیاب یک کانال دیپلماتیک ساختاریافته یا مکانیسمهای نظارتی جدی، پرونده هستهای ایران احتمالاً در وضعیت بلاتکلیف تحت فشار باقی خواهد ماند، با تشدیدهای دورهای یا مذاکرات نمادین که عمدتاً برای حفظ ظاهر «پیروزی» ترامپ انجام میشوند، نه ایجاد یک چارچوب استراتژیک پایدار.»
با این حال، دکتر هاشمی به «نیو عرب» گفت که فکر میکند «عملاً مذاکرات به دلیل بمباران ایران توسط ترامپ به پایان رسیده است». تهران تمایل خود را برای ازسرگیری مذاکرات نشان داده است –، اما تنها بر اساس شرایطی که اکنون هزینه بسیار بالاتری دارد.
او گفت: «به عبارت دیگر، ایران به میز مذاکره نخواهد آمد مگر اینکه تضمینهایی دریافت کند که آمریکا دوباره آنها را بمباران نخواهد کرد، و فکر نمیکنم این تضمینی باشد که دونالد ترامپ مایل به دادن آن باشد.»
او افزود: «فکر میکنم این امر مجموعهای از رویدادها را به راه خواهد انداخت که در نهایت تضمین میکند ایران ظرف پنج سال به یک کشور دارای سلاح هستهای تبدیل شود.»
غزه
در غزه، سیاست آمریکا تحت دومین دوره ریاست جمهوری ترامپ هیچ تغییر محسوسی به سمت یک ابتکار دیپلماتیک اساسی یا پایدار نشان نمیدهد. دولت همچنان به طور قاطع با حق اسرائیل برای نابودی حماس همسو است و حمایت بی قیدوشرط سیاسی و تبلیغاتی ارائه میدهد.
این موضعگیری که به طور قابل توجهی فاقد ظرافت است، بازتاب دهنده عدم تمایل گستردهتر به پرداختن به ریشههای مسئله است.
اوایل این ماه، خوشبینی فزایندهای وجود داشت که آمریکا، مصر و قطر موفق به میانجیگری یک آتش بس جدید بین اسرائیل و حماس شدهاند. اما چنین امیدهایی کمرنگ شده است.
دکتر هاشمی گفت: «همه آنچه از ترامپ و نتانیاهو دیدهایم نشان میدهد که برنامه این است که فلسطینیها را اخراج کنند و یک “ریویرا” در مدیترانه ایجاد کنند.»
او خاطرنشان کرد که «بنیاد بشردوستانه غزه بخشی از این برنامه است تا مردم گرسنه را به مرز مصر بکشاند، آنها را عملاً در یک اردوگاه نگه دارند و سپس در زمان مناسب آنها را از مرز خارج کنند.»
دکتر بیطار گفت، حتی اگر ترامپ خودش ادامه دهنده لفاظیها درباره «ریویرا» در مدیترانه نباشد، اما دستگاه سیاسی اسرائیل اساساً این ایده را پذیرفته و تل آویو در حال پیشبرد آن است.
او در مصاحبه با «نیو عرب» گفت: «تعجب نمیکنم اگر ببینم آمریکا به این طرح چراغ سبز نشان میدهد و بر مصر فشار میآورد تا در نهایت مصر مبالغ کلانی از آمریکا، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی – که صحبت از دهها میلیارد دلار است – را بپذیرد و موافقت کند که صدها هزار فلسطینی را بپذیرد، و البته آن را به عنوان یک حرکت بشردوستانه معرفی کنند.»
در نهایت، بدون اینکه واشنگتن اسرائیل را کنترل کند یا این کشور را وادار به پاسخگویی در قبال جنایاتش در غزه کند، دلیلی برای انتظار هرگونه تغییری در غزه به سمت بهتر شدن وجود ندارد.
در غیاب هرگونه استراتژی منسجم آمریکایی برای آشتی سیاسی فلسطینیها – چه رسد به یک نقشه راه معتبر برای تشکیل دولت – نتیجه یک بن بست تلخ است که «غزه را در چرخهای از تخریب و آتش بسهای شکننده نگه میدارد
در غیاب هرگونه استراتژی منسجم آمریکایی برای آشتی سیاسی فلسطینیها – چه رسد به یک نقشه راه معتبر برای تشکیل دولت – نتیجه یک بن بست تلخ است که «غزه را در چرخهای از تخریب و آتش بسهای شکننده نگه میدارد، در حالی که واشنگتن نفوذ معناداری فراتر از چراغ سبز دادن به ترجیحات اسرائیل ندارد»، همانطور که دکتر کریگ بیان کرد.
سوریه
دولت ترامپ که به شدت بر گسترش توافقنامههای ابراهیمی و تضعیف بیشتر پایگاه استراتژیک ایران در شامات متمرکز است، انرژی زیادی را صرف سوریه کرده و این کشور را به عنوان عرصهای از فرصتها میبیند.
با لغو تحریمهای شدید دوران اسد بر سوریه پس از تغییر رژیم و لغو تروریستی گروه تحریر الشام، دولت ترامپ توانسته است دمشق را به مدار اتحاد ترانس آتلانتیک و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی و قطر، نزدیکتر کند.
در راستای روحیه معامله گری ترامپ، نفوذ جدید آمریکا در دمشق برای متقاعد کردن دمشق به پیوستن به اردوگاه عادی سازی با اسرائیل استفاده میشود – بلندپروازی که در صورت تحقق، میتواند تغییر بزرگی در ژئوپلیتیک شامات ایجاد کند، با توجه به تاریخ چند دهه جنگ رسمی بین سوریه و اسرائیل.
برای ترامپ، سوریه دیگر یک دولت منزوی برای قرنطینه شدن نیست، بلکه یک نقطه محوری بالقوه در بازآرایی منطقهای تحت رهبری آمریکا در راستای تلاش برای گسترش توافقنامههای ابراهیمی است.
برای ترامپ، سوریه دیگر یک دولت منزوی برای قرنطینه شدن نیست، بلکه یک نقطه محوری بالقوه در بازآرایی منطقهای تحت رهبری آمریکا در راستای تلاش برای گسترش توافقنامههای ابراهیمی است
با این حال، اسرائیل در حرکتی که به احتمال زیاد چشم انداز ثبات منطقهای را تیرهتر میکند و مسئله عادی سازی را پیچیدهتر میکند، در ۱۶ ژوئیه مقر ستاد ارتش سوریه در دمشق را بمباران کرد. این حمله در حالی صورت گرفت که درگیریها در شهر جنوبی سویدا در حال تشدید بود، جایی که نیروهای دولتی و جنگجویان بدوی با شبه نظامیان دروزی درگیر شدند.
علیرغم درخواستهای دولت ترامپ برای توقف عملیات نظامی در جنوب سوریه، اسرائیل به پیشروی ادامه داد که نشان دهنده عزم تل آویو برای بهره برداری از انتقال شکننده سوریه و نگه داشتن بخشهای عمدهای از کشور خارج از کنترل دولت شرعا برای تکه تکه کردن بیشتر کشور است.
پاسخ کاخ سفید به این موضوع به وضوح نشان دهنده وضعیت واقعی روابط آمریکا و سوریه و میزان کمک رابطه دوستانه نسبتاً جدید دولت دمشق با دولت ترامپ برای بازیابی انسجام ملی و دفاع از حاکمیت سوریه خواهد بود.
اگرچه عادی سازی با اسرائیل در میان شهروندان سوری بسیار نامحبوب است – به ویژه پس از عملیاتهای نظامی جاری اسرائیل علیه اهداف در این کشور از زمان برکناری اسد در ۸ دسامبر ۲۰۲۴ – پیوستن دمشق به توافقنامههای ابراهیمی میتواند به راحتی به عاملی برای بی ثباتی داخلی تبدیل شود.
مخالفت گسترده عمومی با این حرکت، به ویژه با توجه به اینکه اسرائیل در ازای برقراری روابط دیپلماتیک رسمی با دمشق، اشغال غیرقانونی بلندیهای جولان را پایان نخواهد داد، میتواند مشروعیت احمد الشرع را در داخل کشور به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
پیوستن به توافقنامههای ابراهیمی از موضع ضعف ممکن است توسط شهروندان سوری نه به عنوان گامی جسورانه به سمت بازپیوند منطقهای، بلکه به عنوان تسلیم زندهای که تمامیت ارضی و کرامت ملی سوریه را تضعیف میکند، دیده شود.
برای الشرع، که مشروعیت او هنوز بر پایههای شکنندهای استوار است، هزینههای سیاسی عادی سازی با اسرائیل میتواند قابل توجه باشد. بدون حمایت گسترده عمومی، آوردن سوریه به توافقنامههای ابراهیمی نه تنها تفرقه انگیز، بلکه بی ثبات کننده خواهد بود و میتواند سرمایه سیاسی را که دولت الشرع به دنبال تحکیم آن است، تضعیف کند.
یمن در محاسبات استراتژیک دولت ترامپ جایگاه حاشیهای دارد و عمدتاً از طریق منشور مقابله با نفوذ ایران شناخته میشود
حوثیهای یمن
یمن در محاسبات استراتژیک دولت ترامپ جایگاه حاشیهای دارد و عمدتاً از طریق منشور مقابله با نفوذ ایران شناخته میشود. به جای اینکه به عنوان یک درگیری چندوجهی با ریشه در شکایات محلی، خلأهای حکومتی و تقسیمات قبیلهای دیرینه مورد توجه قرار گیرد، پرونده یمن اغلب به یک مبارزه «نیابتی» که تهران در آن دخیل است، تقلیل مییابد.
دکتر توماس ژونو، استاد دانشکده تحصیلات تکمیلی امور عمومی و بین المللی دانشگاه اتاوا، به «نیو عرب» گفت: «سیاست دولت ترامپ در یمن سه ویژگی مشابه با دولتهای قبلی داشته است: عدم انسجام، عدم وجود اهداف روشن و قابل دستیابی، و این واقعیت که این سیاست یمن عمدتاً توسط اولویتهای دیگر هدایت میشود، نه خود یمن، به ویژه مدیریت روابط با ایران و عربستان سعودی.»
او افزود: «در مورد ترامپ، او با حوثیها چه میخواهد به دست آورد؟ اگر میخواهد آنها را شکست دهد، این یک هدف قابل دستیابی نیست با توجه به منابعی که او حاضر است اختصاص دهد. اگر هدف مهار آنهاست، تاکنون موفق نبوده است، همانطور که حملات ادامه دار آنها در دریای سرخ نشان میدهد. مانند سلف خود، ترامپ نیز حداقل تاکنون نتوانسته است راهی برای تقویت نیروهای ضدحوثی در یمن پیدا کند، که همچنان ضعیف و تقسیم شده هستند.»
چنین رویکردی خطر نادیده گرفتن ابعاد متمایز یمنی بحران را دارد. تعامل پیچیده هویت مذهبی، حاشیه نشینی تاریخی، فروپاشی اقتصادی و اقتدار سیاسی پراکنده، درگیریای را ایجاد کرده است که بسیار پیچیدهتر از یک گسترش ساده از بلندپروازیهای ایران است. با این حال، نشانه کمی وجود دارد که دولت آماده درگیر شدن با این لایههای عمیقتر باشد.
علاوه بر این، عدم وجود مشارکت نهادی پایدار – چه از طریق کانالهای دیپلماتیک، هماهنگی بین سازمانی یا ابتکارات چندجانبه – نشان میدهد که یمن تا چه حد به عنوان یک عرصه ثانویه تلقی میشود.
اقدامات مقطعی، مانند استقرار محدود نیروی دریایی برای محافظت از مسیرهای کشتیرانی یا فروش تجهیزات نظامی به شرکای خلیج فارس، به ابزارهای اصلی مشارکت آمریکا تبدیل شدهاند. در حالی که چنین اقداماتی ممکن است منافع امنیتی فوری را تأمین کنند، اما کمکی به حل بلندمدت یا تثبیت چشمانداز سیاسی شکسته یمن نم یکنند.
سیاست خاورمیانهای آمریکا بدون چشم انداز
در مجموع، سیاست خاورمیانهای کاخ سفید تا حد زیادی در اجرا بداهه است – در لفاظی بزرگ، در حرکات نمایشی، اما به طرز چشمگیری فاقد انسجام نهادی یا طراحی بلندمدت.
این یک معماری سیاستی است که بر اساس نمایش ساخته شده است، جایی که ما معاملات پرسر و صدا، نمایشهای حساب شده قدرت و حرکات جلب توجه رسانهای را میبینیم که اغلب فاقد داربست هماهنگی بین سازمانی پایدار یا برنامه ریزی استراتژیک منظم هستند. این یک سیاست خارجی است که در آن ژستهای نمایشی اغلب جایگزین نتایج پایدار میشوند.
چارلز دان، پژوهشگر ارشد غیرمقیم در مرکز عرب واشنگتن، به «نیو عرب» گفت: «در حالی که دولت خوشحال است که سلاحهای بیشتری به منطقه بفروشد، به نظر نمیرسد که مقامات نقش رهبری قویتری برای آمریکا متصور باشند. ترامپ بهترین محدودکننده خودش است، مایل است ضربه سریعی به دشمن بزند، سپس با خوشحالی به عقب بنشیند و نتایج را مشاهده کند.»
با ورود دولت به مرحله جدیدی از تعامل منطقهای، تصور یک استراتژی جامع که بتواند از ادعاهای مقطعی فراتر رود و به قلمرو حکمرانی پایدار و اصولی وارد شود، دشوار باقی میماند.
همانطور که دکتر کریگ نتیجه گیری کرد، نتیجه این است که خاورمیانه به «منطقهای تبدیل میشود که نه تحت نظارت آمریکا تثبیت میشود و نه کاملاً از دخالت آمریکا رها میشود – بلکه در الگویی از لاف زنی، اجبار انتخابی و معاملات شکننده گرفتار میشود که کمکی به حل درگیریهای اساسی نمیکند.»
source