«عزیزم، پسر نازنینم، این را خوب به ‌خاطر بسپار، چون تا آخر عمرم می‌خواهم به عیش و نوش بپردازم، عیاشی کار خیلی دلچسبی است، همه به‌شدت آن را منع می‌کنند؛ ولی درعین ‌حال هم همه دنبالش می‌روند، با این تفاوت که آن‌ها پنهانی عیاشی می‌کنند و من آشکارا. به‌خاطر همین رک‌گویی‌ام است که این حرامزاده‌ها به سرم می‌ریزند.» (از کتاب برادران کارامازوف، نوشته فئودور داستایفسکی)

قبل از آن‌که وارد نقد فیلم پیر پسر شویم، می‌خواهم چند سطری در خصوص «حسن پورشیرازی» و هنر بازیگری‌اش بنویسم. جوان شوخ‌طبع آرایشگاه زیبا، که پروسه چهره شدن را از این سریال آغاز کرد و با نقش «محمود شوکت» در سریال نرگس یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های تاریخ تلویزیون ایران را انجام داد. هنر او فقط معطوف به نقش‌های مهم و پررنگ نمی‌شود، «پورشیرازی» از پس کاراکتر «بهرام رنگرز» در سریال مختارنامه به‌قدری خوب برآمد که با وجود حضور کوتاه مدت در این سریال، نقش‌آفرینی‌اش را ماندگار کرد. فقط تلویزیون نبود که از هنر او سود می‌جست بلکه سینمای ایران هم مدیون این هنرمند است. از «یدالله» مهمان مامان بگیر تا کاراکتر معتاد سنتوری و حتی «خلیل» راننده اتوبوس در فیلم قسم. گاهی در انتخاب نقش‌های کمدی اشتباه کرد. سریال زیر آسمان شهر و بانکی‌ها زمین بازی او نبودند و مشخصا برای فیلم‌های کمدی خلق نشده است. هنر بازیگری او در اندازه‌گذاری‌ای است که بین خود و کاراکترش در فیلم رعایت می‌کند. «پورشیرازی» نه ارتباطش را با کاراکتر قطع می‌کند که حس مخاطب را از بین ببرد و نه در دام متد اکتینگ افسارگسیخته می‌افتد که احساسات را در حلق مخاطب فرو کند. حد بازی او اندازه، دقیق و درست در سر جای خودش است. این امر در فیلم پیر پسر نیز اتفاق می‌افتد. کاراکتر «غلام باستانی» یک فرد عیاش و معتاد به مواد و الکل است. هرچند فیلمنامه و کارگردان سعی می‌کنند او را چیزی فراتر از این کاراکتر ببرند اما بازی «پورشیرازی» مانع از انجام این کار اشتباه می‌شود. گریه مستی او اندازه است، تن صدایش در زمان عربده‌کشی‌ بیش از حد بالا نمی‌رود، پاک کردن عرق پیشانی‌اش تکراری نمی‌شود و حتی چگونگی مست کردنش اگزجره نیست. اما یک نکته را باید در نظر گرفت. بازی او هیچ ارتباطی با فیلم پیر پسر ندارد و فارغ از آن خوب است. کاراکتر «غلام باستانی» چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی در حد و اندازه‌ای نیست که بخواهد فرصتی در اختیار «پورشیرازی» قرار دهد که بتواند هنرش را نمایان کند بلکه هنر بازی او است که همچین کاراکتری را خلق می‌کند. این مقدمه را لازم دانستم بیان کنم تا بعضی از مسائل را بهتر بتوان در نقد فیلم بررسی کرد.

نقد و بررسی فیلم پیر پسر | تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر - گیمفا

بهتر است نقد فیلم پیر پسر را از تیتراژ پایانی آن آغاز کنیم. جایی که اسامی تعدادی از شاهکارهای ادبیات ایران و جهان لیست شده و فیلم برگرفته از آن‌ها اعلام می‌شود. از داستان «رستم و سهراب» شاهنامه «فردوسی» بگیر تا برادران کارمازوف و ابله «داستایفسکی» و حتی ادیپوس شهریار «سوفوکلس». از برادران کارامازوف آغاز کنیم که تاکید بیشتر فیلم روی آن است. کاراکتر «غلام باستانی» برگرفته از شخصیت «فئودور پاولوویچ» پدر کارامازوف‌ها است. شخصیتی که اگر آن را یکی از شرورترین کاراکترهای تاریخ ادبیات جهان نام ببریم، هرگز اغراق نکردیم. حال باید دید آیا «غلام باستانی» را می‌توان نه در تاریخ سینمای ایران بلکه در همین فیلم پیر پسر، شرور نامید؟ بخش عظیمی از فصول ابتدایی کتاب برادران کاراکازوف صرف شخصیت‌پردازی «فئودور پاولوویچ» می‌شود. مرد عیاشی که با کثافت‌کاری‌های خود زن اول و دومش را دق می‌دهد و آخرین پسرش نیز حاصل تجاوز او به زنی شیرین عقل است. موارد عنوان شده را «داستایفسکی» به‌گونه‌ای شرح می‌دهد که حس نفرت خواننده را نسبت به کاراکتر داستانش برانگیخته می‌کند. «غلام» در فیلمنامه با پدر کارامازوف‌ها شباهت دارد اما شخصیت‌پردازی کاراکتر او در فیلم چگونه است؟ تمام اتفاقات و بلاهایی که «غلام» بر سر دو زن خود آورده است تنها در قالب چند دیالوگ کوتاه بین کاراکترها بیان می‌شود و همچنین تک پلانی که از راز جنایت او پرده برمی‌دارد. در عوض کارگردان (اکتای براهنی) سعی می‌کند که با اگزجره کردن کاراکتر او، نقش منفی داستانش را بسازد. «غلام» در ابتدای فیلم در حال چشم‌چرانی و متعلقات آن است و بعد از آن هم یا در کنار اجاق گاز در حال مصرف مواد است و یا از بار مشروبات خود، نوشیدنی مصرف می‌کند. خروج او از خانه هم فقط منوط به سمساری‌ای (شما بخوانید شیره‌کش‌خانه) می‌شود که شخصیت منفی داستان به همراه دوستان خود در آن‌جا مواد مصرف می‌کنند. نوع روایت داستان فیلم پیر پسر از «غلام» یک شخصیت مفلوک و ذلیل می‌سازد که حتی قابل ترحم هم نیست، چه برسد به آن‌که ربطی به پدر کارامازوف‌ها پیدا کند. در واقع چگونگی روایت داستان است که کاراکتر منفی را شخصیت‌پردازی می‌کند. آنتاگونیست زمانی به «شر» تبدیل می‌شود که در دل روایت داستان شخصیت پیدا کند. اتفاقی که برای پدر کارامازوف‌ها می‌افتد. یعنی اگر رمان برادران کارامازوف و چگونگی روایت داستان توسط راوی داستایفسکی نبود، این کاراکتر هرگز خلق نمی‌شد. حال شما فیلم پیر پسر را فراموش کنید و ببینید آیا اتفاقی برای شخصیت «غلام» می‌افتد. این کاراکتر را می‌توان در دل هر داستانی قرار داد بدون آن‌که کوچک‌ترین آسیبی به شخصیت او وارد شود. زمانی که شخصیت‌پردازی محدود به کشیدن مواد و مصرف مشروب و چشم‌چرانی می‌شود، شخصیت منفی‌ای شکل نمی‌گیرد که بتوان حس مخاطب را در مقابله با آن برانگیخته کرد. اگر کارگردان زمان بیشتری را صرف ساختن رابطه او با فرزندانش می‌کرد، قطعا اتفاقات بهتری برای این فیلم می‌افتاد. رابطه‌ای نه منوط به فحش دادن و تحقیر کردن و برخورد فیزیکی که در طول فیلم شاهد آن هستیم، بلکه ساختن لحظاتی که نفرت فرزندان نسبت به پدر را شکل دهد، مثل زمانی که «غلام» با فرزندان خود قرار گذاشت و سر قرار حاضر نشد. بنابراین بی‌انصافی و بی‌احترامی در حق یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان تاریخ ادبیات جهان است که اثر خود را فقط به دلیل مشابهت موضوع، برگرفته از آن بدانیم.

نقد و بررسی فیلم پیر پسر | تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر - گیمفا

ابله نام رمان دیگری از «داستایفسکی» است که کارگردان سعی دارد اثرش را به آن ربط دهد. «پرنس میشگین» قهرمان رمان ابله فرد ساده و خوش‌قلبی است که دنیا و تمام انسان‌های درون آن را مثبت می‌بیند. او تا اواسط جوانی عاشق نشده و زمانی هم که عاشق می‌شود، قابلیت مواجهه و درک عشق را ندارد. کارگردان سعی دارد کاراکتر «علی» (پسر بزرگ غلام با بازی حامد بهداد) را شبیه به «پرنس میشگین» رمان ابله کند. کاراکترهای رمان ابله از لحاظ اخلاقی و شخصیتی ایراداتی داشتند اما نگاه قهرمان داستان به انسان‌ها به‌قدری انسانی بود که هر زمان روایت از زبان راوی به زاویه دید «پرنس میشگین» تبدیل می‌شد، ضعف شخصیتی کاراکترها جای خود را به انسانیت درونی آن‌ها می‌داد. در واقع انسان‌دوستی قهرمان داستان به‌قدری در کاراکتر او شخصیت‌پردازی شده بود که نوع نگاه او را به نگاه مخاطب دیکته می‌کرد. اما خوب بودن کاراکتر «علی» که در طول فیلم بارها توسط خود او و سایر شخصیت‌ها فریاد زده می‌شود، فقط در حد همان فریاد و شعار باقی می‌ماند. کار کردن در کتاب‌فروشی، پیشنهاد رمان برادران کارامازوف با ترجمه «حسینی» در عوض ترجمه «علیقلیان» و خواندن کتاب سر میز شام خیلی پیش پا افتاده و ساده‌انگارانه است و مخاطب را باید دست کم گرفت تا باور او به شخصیت کتاب‌خوان «علی» را باور کرد. اینسرت (نمای درشت) از مشت گره کرده کاراکتری که سال‌ها ظلم پدر را دیده و سکوت کرده و حالا می‌خواهد در مقابل برادر رئیس هتاک خود بایستد چه معنی می‌دهد؟ جمله «حق نداری به من بی‌احترامی کنی» تمام کنش او است. حال مخاطب چگونه باید با کاراکتری که هم کتاب‌خوانی‌اش و هم کنشش شعار است و از درون چیز دیگری است، همذات‌پنداری کند؟ زمانی که شخصیت شکل نمی‌گیرد مطمئنا رابطه عاشقانه او نیز روی هوا است. «علی» و «رعنا» (مستاجر غلام با بازی لیلا حاتمی) بار اول همدیگر را جلوی در منزل، هنگام اسباب‌کشی می‌بینند. در مواجهه دوم «رعنا» خانواده «علی» را به منزلش دعوت می‌کند. رابطه اولیه میان این دو کاراکتر چه زمانی شکل گرفت که در مواجهه سوم یعنی در منزل «رعنا» هر دو نفر از سابقه کاری و گذشته هم تا حد زیادی اطلاع پیدا کردند و به‌قدری به یکدیگر نزدیک شدند که «غلام» احساس خطر می‌کند؟ این رابطه اولیه باید در ذهن مخاطب ساخته و پرداخته شود؟ مگر با یک مدیوم سوبژکتیو (ذهنی) طرف هستیم که کارگردان بخش مهمی از داستان را از بیننده پنهان کند؟ شکل‌گیری رابطه میان «پرنس میشگین» و «ناستاسیا» در رمان ابله که گویی فیلم پیر پسر از آن الهام گرفته شده، از مواجهه «پرنس میشگین» با قاب عکس «ناستاسیا» در فصل اول رمان آغاز می‌شود و تا مشاهده جنازه «ناستاسیا» در فصل پایانی ادامه دارد. بنابراین شباهت پیر پسر با ابله نیز به مانند برادران کارامازوف فقط در موضوع و «چه» داستان است و تفاوت در چگونگی روایت آن‌ها، رمان ابله را به یک شاهکار هنری تبدیل می‌کند و پیر پسر را از فرم می‌اندازد. زمانی که کارگردان به خودش جسارت می‌دهد و اثرش را برگرفته از آثار داستایفسکی عنوان می‌کند، حداقل انتظار این است که چگونگی روایتش را برگرفته از این نویسنده بزرگ شکل دهد، نه این‌که فقط موضوع را بتوان به آثار او ربط داد. در این صورت لیست بلندبالای کتاب‌های عنوان شده در تیتراژ پایانی نیز همانند کاراکترهای فیلم شعاری می‌شود و حالت روشن‌فکرنمایی به خود می‌گیرد.

حال به داستان رستم و سهراب می‌رسیم تا بررسی کنیم که این اثر «فردوسی» بزرگ را می‌توان به فیلم پیر پسر مربوط کرد یا خیر؟ اگر قبول کنیم که بین این فیلم و دو رمان برادران کارامازوف و ابله ارتباط موضوعی وجود دارد، در خصوص شاهنامه چه می‌توان گفت؟ این‌که پدری فرزند خود را بکشد یعنی از شاهنامه «فردوسی» الگوبرداری کرده؟ در شاهنامه و داستان رستم و سهراب حماسه رخ می‌دهد. اتفاقاتی به وقوع می‌پیوندد، پدر و پسر از یکدیگر جدا می‌شوند و در صحنه نبرد، مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. رجزخوانی می‌کنند و به مبارزه تن به تن می‌پردازند. در فیلم پیر پسر چه اتفاقی می‌افتد؟ «غلام» به‌خاطر نرسیدن مواد خماری می‌کشد و به جان فرزندان خود می‌افتد و با اگزجره‌ترین حالت ممکن پسری (رضا با بازی محمد ولی‌زادگان) را می‌کشد که هیچ‌گاه مشخص نشد فرزند او است یا نه. آیا باید قبول کنیم که «غلامِ» معتادِ الکلیِ چشم‌چران رستم است؟ یا همین که در داستان پدری پسر خود را بکشد یعنی از شاهنامه الگوبرداری کرده است؟ رجزخوانی رستم برای سهراب حماسه می‌سازد اما رجزخوانی «غلام» برای پسرش تهمت یا حقیقت حرامزادگی و خالی کردن سطل استفراغ روی صورت او است. خواهشا رستم را دیگر نابود نکنید و حرمت «فردوسی» را حفظ کنید. شاهنامه‌ای که سی سال نگارش شده و نجات دهنده زبان فارسی بوده، بزرگ‌ترین اثر هنری ملی ما است که نباید این‌گونه به آن توهین کرد. با این منطقِ فیلم هر فرزندکشی‌ای در جامعه را می‌توان به شاهنامه ربط داد و اگر فردوسی امروز زنده بود شاید او را در دنیای فیلم پیر پسر محاکمه می‌کردند. در خصوص داستان ادیپوس شهریار هم ترجیح می‌دهم سخنی نگویم تا حرمت «سوفوکلس» که او را در کنار «شکسپیر» می‌توان بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویس تاریخ دانست، حفظ شود.

نقد و بررسی فیلم پیر پسر | تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر - گیمفا

جهان فیلم پیر پسر چگونه جهانی است؟ مکان فیلم در اکثر لحظات آن محدود به دو لوکیشن خانه و سمساری می‌شود که «غلام» و دوستانش در آن نعشه می‌کنند، می‌رقصند و در مورد تاریخ تمدن «ویل دورانت» صحبت می‌کنند. خانه تفاوت چندانی با شیره‌کش‌خانه ندارد. خانه‌ای که در آن «غلام» یا در آشپزخانه در حال مصرف مواد است یا بطری مشروب را سر می‌کشد و یا آثار به‌ جا مانده از کثافت‌کاری‌هایش نمایان می‌شود. آیا کارگردانی که ادعا کرده آثار بزرگ تاریخ ادبیات را خوانده و من نیز به ادعای او یقین دارم باید با استفاده از این المان‌های سطحی، سیاهی خلق کند؟ رنج انسان است که در هنر سیاهی می‌آفریند، سیاهی‌ای که نه در مقابل مخاطب قرار می‌گیرد که حجاب او شود بلکه از پشت سر او را به حرکت وا دارد. آیا نعشگی و خماری و مستی رنج انسانی می‌سازد؟ آن هم نه به‌خاطر مشکلات زندگی و فرار از آن‌ها بلکه از سر عیاشی و خوش‌گذرانی. کارگردان فیلم بهتر می‌تواند به این سوال پاسخ دهد. دیالوگ‌های داخل سمساری نیز اندازه دهان کاراکترها نیست. آیا تعدادی آدم بیکار که دور هم جمع شدند و مخدر مصرف می‌کنند، تاریخ تمدن «ویل دورانت» را می‌فهمند؟ اگر هم بفهمند باید کارگردان کاراکترش را به‌گونه‌ای بسازد که مخاطب فهم او از تاریخ را باور کند که هرگز چنین اتفاقی در فیلم نمی‌افتد. بنابراین دیالوگ‌هایی که در سمساری در خصوص خانواده بیان می‌شود، حرف دهان کارگردان است، نه کاراکترهای فیلم. چقدر خوب که در کشورمان شاهد حضور چنین کارگردانان با سوادی هستیم اما سواد برای کارگردانی تنها کافی نیست. هنر کارگردانی، هنر تصویری کردن و روایی کردن این سواد و معلومات است که متاسفانه در فیلم پیر پسر شاهد آن نیستیم. به همین خاطر است که می‌گویم در این فیلم شاهد روشن‌فکرنمایی هستیم.

در نهایت به کاراکتر «رعنا» می‌رسیم. به عمد بررسی شخصیت‌پردازی او را به آخر نقد موکول کردم زیرا «رعنا» تنها کاراکتر داستان است که در یک سوم ابتدایی فیلم می‌تواند مخاطب را با خود همراه کند. «رعنا»ی داستان پیر پسر همان «گروشنکا»ی رمان برادران کارامازوف است که «فئودور پاولوویچ» با پسر بزرگش «دمیتری» بر سر ازدواج با او رقابت دارند. «داستایفسکی» در همان ابتدای رمان تکلیف مخاطب را با کاراکتر داستانش مشخص می‌کند. «گروشنکا» دختر پول‌پرستی است که پدر و پسر را بازی می‌دهد اما زمانی که عشق «دمیتری» را باور می‌کند تا انتهای داستان و در سخت‌ترین شرایط در کنار او باقی می‌ماند. عشق در این رمان به المانی تبدیل می‌شود که «گروشنکا» را به رستگاری می‌رساند. اما داستان فیلم پیر پسر در خصوص «رعنا» کاملا خلاف «گروشنکا» روایت می‌شود. او دختر تنها و مستقلی معرفی می‌شود که در مقابل تعرض‌های «غلام» مقاومت نشان می‌دهد و سفت و سخت برخورد می‌کند. اما زمانی که پای پول وسط می‌آید، قافیه را می‌بازد. تفاوت دو اثر را با یکدیگر مرور کنید. در یک سو عشق به المانی تبدیل می‌شود که انسانیت یک دختر پول‌پرست را برانگیخته می‌کند و در سوی دیگر پول به المانی تبدیل می‌شود که عشق یک دختر عاشق را نابود می‌کند. هنر باید انسان‌سازی کند، نه انسان‌سوزی. در فیلم پیر پسر نه‌تنها انسانی ساخته نمی‌شود بلکه تنها کاراکتر مثبت فیلم هم نابود می‌شود. مشکل کاراکتر «رعنا» فقط نیاز او به پول نیست اگرچه همین نیازمندی هم دروغی بیش نیست. آیا فقر در زندگی او به‌ حدی است که فروختن عشق «علی» به پول «غلام» برای مخاطب باورپذیر شود و حق را به او دهد؟ یک زندگی کاملا معمولی با پدر بیماری (با بازی رضا رویگری) در لانگ‌شات می‌تواند مخاطب را قانع کند که «رعنا» روحش را به «غلام» بفروشد؟ بنابراین داستان تنها کاراکتر سمپاتش را نیز از دست می‌دهد. «رعنا» عقده جلب توجه دارد. با پول‌های «غلام» لباس می‌خرد تا «علی» را به مهمانی‌ای ببرد که شوهر سابقش در آن حضور دارد؟ به همین خاطر می‌گویم که اصلا فقری در کار نیست که رنج انسانی بسازد و ارتباط مخاطب با «رعنا» را حفظ کند.

نقد و بررسی فیلم پیر پسر | تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر - گیمفا

بنابراین کاراکتر «رعنا» هم مثل تمامی شخصیت‌های این فیلم روی هوا است. او تبدیل به المانی می‌شود که شهوت مردان را در دنیای داستان پیر پسر برانگیخته کند. این امر از نگاه‌های تعرضانه «غلام» در مواجهه اول با او آغاز می‌شود و به سایر مردان داستان نیز سرایت می‌کند. زمانی که «رعنا» از سمساری خارج می‌شود، دوربین به عمد دور از او می‌ایستد تا نگاه مردانی را به تصویر بکشد که سر خود را می‌چرخانند و به او نگاه می‌کنند. کارگردان دنیایی آفریده است که کاراکترهای سیاهی لشکر آن نیز چشم‌چران هستند. حال یک سوال پیش می‌آید. آیا جهان داستان پیر پسر، نقد کارگردان به جامعه امروز ما است؟ در ظاهر شاید این‌گونه باشد اما دوربین کارگردان چیز دیگری می‌گوید. اگر «غلام» یک‌بار به سراغ کفش‌های «رعنا» می‌رود اما دوربین مستقل کارگردان بارها با کفش‌های «رعنا» چشم‌چرانی می‌کند، آن هم دوربینی که از زاویه نگاه هیچ‌کدام از کاراکترها نیست و نگاه مستقل روایت‌گر داستان است. این نگاه در مواجهه آخر جسارت (شما بخوانید وقاحت) بیشتری خرج می‌دهد و به‌قدری بر سوژه تاکید می‌کند که کار به نمایش پاهای «رعنا» ختم می‌شود. بنابراین وقتی دوربین مستق از کاراکتر چنین نگاهی به شخصیت زن دارد، چگونه می‌تواند به «غلام» و سیاهی لشکرهای داستانش و از پس آن به مردان جامعه نقد داشته باشد. امیدوارم عوامل فیلم موضوع تاکید بر کفش‌ها را به سینمای «تارانتینو» ارجاع ندهند تا علاوه برکلاسیک‌ها پای پست‌مدرن‌ها نیز به این فیلم باز شود. بد بودن انسان‌ها در دنیای فیلم پیر پسر فقط محدود به مردان نیست. زن‌های این داستان نیز دست‌کمی از مردان ندارند. دختر داخل کتاب‌فروشی که مثلا حرف‌های «علی» روی او تاثیر گذاشته، در مواجهه دوم با مخاطب از اتاقی بیرون می‌آید که نگاه شرمناک او به «علی» را تبدیل به انفعال محض می‌کند. داستان فیلم به مادر «رعنا» نیز رحم نمی‌کند. او که در ظاهر دل‌سوز دخترش است، بیماری شوهرش را عامل بدبختی خود می‌داند و با این حرف از چشم مخاطب می‌افتد. در واقع تفاوت مردان و زنان این فیلم فقط در یک چیز است. مردان از ابتدا بد هستند اما زن‌ها به عرش پرواز می‌کنند و سپس با سر سقوط می‌کنند.

زبان پیر پسر در ساختن تعلیق نیز الکن است. زندانی کردن «غلام» در خانه با آن موسیقی دلهره‌آور چه تعلیقی بر حس مخاطب ایجاد می‌کند؟ اگر او از خانه فرار کند چه اتفاقی می‌افتد که مخاطب باید دلهره شکسته شدن قفل را داشته باشد؟ بیننده که می‌داند غلام جنایت کرده بنابراین ماندن یا رفتن او از خانه توفیری برایش ندارد. کاراکتر «علی» هم که هرگز سمپاتیک نمی‌شود تا مخاطب بتواند داستان را با او تجربه کند و تعلیق او را حس کند. بنابراین این همه فریاد و هیاهو برای جیست؟ فقط برای این‌‌که پدری فرزند خود را بکشد و فرزندی پدر خود را؟ هیجان پایانی فیلم پیر پسر هیجان کاذب و یک‌بار مصرف است و مطمئنا اگر مخاطب برای بار دوم با فیلم مواجه شود دیگر احساسات کاذب او نیز برانگیخته نخواهد شد. منطق رئالیستی فیلم نیز در این لحظات وارد دنیای هپروت می‌شود. خماری «غلام» نه‌تنها او را بی‌حال و ناتوان نمی‌کند بلکه به عکس نیرویی به او می‌دهد که قادر است دو پسر جوان را بزند و از پای درآورد.

نقد و بررسی فیلم پیر پسر | تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر - گیمفا

پیر پسر بیش از آن‌که سینما باشد، هیاهو است. هیاهویی تبلیغاتی که چنگ به همه چیز می‌زند تا بگوید خوب است. اکران تک‌سکانسی در جشنواره فیلم فجر، گرفتن مجوز پس از چهار سال، مقابله آن با سینمای کمدی مبتذل و صحبت از ابطال پروانه نمایش آن، همگی از پیر پسر اقیانوس بزرگی ساخته که وقتی پا داخلش می‌گذاری، با عمق یک متری آن طرف می‌شوی. «اکتای براهنی» بی‌شک جز باسوادترین فیلم‌سازان سینمای ایران است. خواندن آثار ادبیات کلاسیک ایران و جهان کار ارزشمندی است که او انجام داده و از پسر «رضا براهنی» کمتر از این انتظار نمی‌رود. اما تبدیل ادبیات به سینما کار دشواری است. سینمایی که در شرایط عادی در مقابل ادبیات محکوم به شکست است، چه برسد به آن‌که در زمین ادبیات «فردوسی» و «داستایفسکی» و «سوفوکلس» رقیبت باشند. دنیای هنر گاهی سفید و گاهی سیاه است اما سیاهی آن از رنج انسان سرچشمه می‌گیرد نه از کثافت و ابتذال. فقر، بیکاری، نداشتن سرپناه، کودکان گرسنه، مشکلات جنگ و … است که در آثار بزرگان تاریخ هنر رنج انسانی ساخته است، نه خماری و نعشگی و هرزگی. اگر «مارمالادوف» رمان جنایت و مکافات دائم‌الخمر است برای آن است که خودش را برای بیچاره کردن اعضای خانواده‌اش مجازات کند، نه برای این‌که پسرش را حرامزاده بخواند و به مستاجرش تعرض کند. ساختن جهانی پر از فسق و فجور، بی‌ارزش کردن رنج انسان و مبتذل کردن درد انسان است. «شر» دنیای هنر و سینما باید شخصیت داشته باشد تا مخاطب را با نیمه تاریک وجود خود آشنا کند. کدام المان شخصیتی «غلام باستانی» می‌تواند او را تبدیل به «شر» کند؟ مصرف مواد، سرکشیدن بطری مشروب، دست زدن به کفش‌های رعنا؟ کاش حداقل گذشته او تا حدودی به تصویر کشیده می‌شد تا این هیولای مستِ خمارِ چشم‌‌چران شخصیت منفی پیدا کند. «غلام باستانی» به‌قدری خوار و خفیف است، به‌قدری بی‌وجود و ذلیل است که لیاقت ترحم هم ندارد، چه برسد به آن‌که تبدیل به آنتاگونیست داستان شود. «اکتای براهنی» در مصاحبه‌ای عنوان کرد که اگر پدرش زنده بود از دیدن این فیلم لذت می‌برد. سوال من این است که کدام المان جهان دنیای پیر پسر با المان‌های جهان اشعار «رضا براهنی» همخوانی دارد؟ اشعاری که از عشق حرف می‌زند، از زیبایی و از انسانیت. کدام عشق و زیبایی و انسانیتی در جهان پیر پسر وجود دارد؟ عشقی که در «رعنا» وجود داشت نابود شد، زیبایی‌ای که با چشم‌چرانی مبتذل می‌شود و انسانیتی که در حد شعار باقی می‌ماند. نه آقای «براهنی»، نشانی از آثار پدر در فیلم شما دیده نمی‌شود. تو بیگانه خوانش، نخوانش پسر

امتیاز نویسنده به فیلم: ۴ از ۱۰

source

توسط wisna.ir