داستان فیلم Karate Kid: Legends حول محور لی فونگ، یک نوجوان با استعداد در کونگ‌فو، می‌چرخد که پس از یک تراژدی خانوادگی به همراه مادرش از پکن به نیویورک مهاجرت می‌کند. او در این شهر جدید با ویکتور، یک قهرمان مغرور کاراته، درگیر یک رقابت می‌شود و تصمیم می‌گیرد در یک مسابقه بزرگ کاراته شرکت کند. لی که مهارت‌هایش به تنهایی کافی نیست، از دو مربی کارکشته __استاد هان و دنیل لاروسو__ کمک می‌گیرد تا با ترکیب سبک‌های کونگ‌فو و کاراته، خود را برای این مبارزه آماده کند.

نقد فیلم Karate Kid: Legends | نمایشی تبلیغاتی در لباس رزمی - گیمفا

تعداد کثیری از فیلم‌های رزمی یک فرد شکست‌خورده را که درگیر مشکلات بسیاری است را روی پرده آورده‌اند. قهرمان داستان ما عاشق شخصی می‌شود، توسط یک قلدر یا یک گروه آزار میبیند و نمی تواند از خود دفاع کند، زیر نظر یک استاد تعلیم می‌بیند و بعد همه را ضربه فنی می‌کند. این فرمول تکراری تا جایی جواب داده است و برای مخاطب تا حدی جذاب بوده است. اما از یک جایی به بعد این فیلم‌ها با افتادن در ورطه تکرار و اکثرا هم بدون کوچک ترین نوآوری روی پرده سینما رفته‌اند. و با تکرار این فرمول که من صفت مقلد را برایشان به کار میبرم، شکست خورده اند. Karate Kid: Legends هم جزو همین دسته است که سعی کرده با تکرار همان فرمول موفق شود. اما با یک تفاوت!

Karate Kid: Legends تلاش داشته کمی نوآوری داشته باشد و تا حدی از این باتلاق فرمول‌های تکراری فاصله بگیرد. اما به شکلی مضحک و بدون پرداخت کافی. در ادامه حول این موضوع توضیح می‌دهم.

نقد فیلم Karate Kid: Legends | نمایشی تبلیغاتی در لباس رزمی - گیمفا

فیلم Karate Kid: Legends سعی کرده با اضافه کردن دو استاد —آقای هان (جکی چان) و دنیل لارسو (رالف مک‌کِیو)— و آموزش هم‌زمان دو سبک رزمی، یعنی کونگ‌فو و کاراته، فرمول تکراری و کلاسیک «استاد و شاگرد» را دچار تغییر کند و مسیر تازه‌ای برای روایت بسازد. در نگاه اول این ایده شاید جذاب به نظر می‌رسد، چون هم بار نوستالژی دارد و هم می‌تواند زمینه‌ساز کشمکش‌های درونی و فلسفی میان شاگرد و مربیانش باشد؛ مثلاً تضاد میان سنت‌های چینی و ژاپنی، یا اختلاف در روش‌های تعلیم، یا حتی تأثیر این اختلاف بر شکل‌گیری هویت رزمی قهرمان داستان. اما این ایده در عمل نه‌تنها پرداخت نشده، بلکه به‌شکلی سطحی و صرفاً نمایشی در دل داستان رها شده است.

در طول فیلم، رابطه‌ی میان دو استاد عملاً به چند شوخی ساده و تمرین‌های کوتاه محدود می‌شود. هیچ گفت‌وگوی جدی یا تضاد قابل لمس میان آن‌ها شکل نمی‌گیرد و مخاطب حس نمی‌کند که این دو سبک واقعاً تفاوتی اساسی یا تأثیر فلسفی بر روند رشد لی فونگ داشته باشند. لی هم به‌عنوان شخصیت اصلی، به‌جای آن‌که درگیر یک بحران هویتی یا انتخاب دشوار میان دو راه باشد، خیلی راحت و بی‌دردسر هر دو روش را می‌پذیرد و پیش می‌رود، بدون اینکه این تلفیق از درون خودش بجوشد یا نتیجه‌ی یک درگیری درونی باشد.

نقد فیلم Karate Kid: Legends | نمایشی تبلیغاتی در لباس رزمی - گیمفا

در نهایت هم، آنچه به‌عنوان نتیجه‌ی این آموزش دوجانبه در سکانس پایانی نمایش داده می‌شود، نه حاصل یک مسیر طولانی و پرچالش، بلکه بیشتر شبیه یک مونتاژ سطحی از تمرینات و یک تکنیک ترکیبی، بی‌مقدمه و بی‌ریشه است؛ تکنیکی که قرار است پیام فیلم را کامل کند، اما به‌خاطر نبود زمینه‌چینی کافی، بیشتر شبیه یک حرکت شعبده‌بازی است تا نقطه اوج دراماتیک. به همین خاطر، چیزی که می‌توانست به یکی از نقاط قوت فیلم تبدیل شود، در عمل به ترفندی کم‌عمق برای جذب مخاطب و بهره‌برداری از چهره‌های محبوب گذشته بدل شده. نوآوری‌ای که فقط در ظاهر وجود دارد، اما در اجرا به‌شدت ناقص، بی‌اثر و تبلیغاتی است.

ریتم فیلم در نیمه دوم شتاب‌زده می‌شود. برای مثال، توسعه روابط بین شخصیت‌ها، به‌ویژه بین لی فانگ و شخصیت‌های فرعی، به دلیل تمرکز بیش از حد روی صحنه‌های اکشن و مسابقه نهایی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این شتابزدگی باعث می‌شود برخی لحظات احساسی که می‌توانستند عمق بیشتری به داستان بدهند، سطحی باقی بمانند. علاوه بر این، ترکیب دو سبک رزمی (کونگ‌فو و کاراته) و تلاش برای ادای احترام به فیلم‌های قبلی مجموعه، گاهی اوقات باعث شده که فیلم در ایجاد یک هویت مستقل روایی دچار مشکل شود. این موضوع می‌تواند حس پراکندگی در داستان را تقویت کند، به‌ویژه زمانی که فیلم سعی دارد بین لحن نوستالژیک و مدرن تعادل برقرار کند.

نقد فیلم Karate Kid: Legends | نمایشی تبلیغاتی در لباس رزمی - گیمفا

Karate Kid: Legends به طور کلی فیلمی پراکنده است و تمرکز روایی ندارد. این که فیلم در دو سوم ابتدایی خود ناگهان از تمرکز بر آموزش و رشد لی فونگ به خط داستانی ویکتور، پدر میا، تغییر مسیر می‌دهد، برای مخاطب غافلگیرکننده است. و عجیب آنکه فیلم خط داستانی ویکتور را بعد از میانه رها می‌کند! انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است، و فیلم نمی‌داند با خودش هم چند چند است! خط داستانی ویکتور که برای پرداخت بدهی‌هایش وارد یک مسابقه بوکس می‌شود، پتانسیل ایجاد عمق احساسی و درام را داشت. این موضوع می‌توانست به‌عنوان یک داستان موازی، به بررسی مضامین مبارزه برای بقا، فشارهای مالی و … مورد استفاده قرار بگیرد؛ اما فیلم تنها خط داستانی ویکتور را به داستان اصلی اضافه کرده که تصویری متفاوت به مخاطب نشان دهد. اما وقتی پرداخت کافی حول این المان‌ها و عناصر داستانی نشده باشد گویا ما با آشی طرف هستیم که کارگردان هر چه دم دستش آمده را در آن ریخته و هم زده است؛ و تازه با این همه آش ما باز هم چیزهایی کم دارد!

این که خط داستانی ویکتور در بخش پایانی فیلم به‌طور ناگهانی رها می‌شود و جاشوا جکسون عملاً از داستان حذف می‌گردد، یکی از ضعف‌های جدی در ساختار روایی فیلم است. این مشکل نشان‌دهنده عدم انسجام در فیلمنامه و ناتوانی در به پایان رساندن خطوط داستانی فرعی است. رها کردن این خط داستانی بدون نتیجه‌گیری معنادار، حس ناقص بودن داستان را تقویت می‌کند. به عنوان مثال، اگر فیلم به مسائل مالی و عاطفی ویکتور پرداخته اما در نهایت این مسائل بدون حل شدن کنار گذاشته شده‌اند، حذف شخصیت او همچنین باعث شده نقش او در فیلم صرفاً یک ابزار روایی برای پیشبرد داستان لی باشد، که این خود به کاهش عمق شخصیت‌پردازی منجر می‌شود.

نقد فیلم Karate Kid: Legends | نمایشی تبلیغاتی در لباس رزمی - گیمفا

نمره نویسنده: ۳/۱۰

امیرحسینفرشاد

source

توسط wisna.ir