به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، امیر خلبان یدالله خلیلی یکی از خلبانهای شکاری و بعدتر هواپیمای بویینگ 747 نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که پس از طی آموزشهای خلبانی ابتدا بهعنوان خلبان شکاری بمبافکن فانتوم F4 خدمت کرد و پس از مدتی برای پرواز با هواپیمای رهگیر مدرن F14 تامکت انتخاب شد. امیرْ خلیلی یکی از دستاندرکاران پروژه افچهارده در سالهای پیش از انقلاب و دلسوزان مسائل مربوط به اینهواپیما در سالهای پس از انقلاب است که باعث عملیاتینگه داشتن آن با خروج مستشاران آمریکایی از کشور شد و افچهاردههای نیروی هوایی را پس از انقلاب به پرواز درآورد. یکی از خاطراتش هم از روزهای آغاز جنگ، مربوط به مواجهه با پیکر قطعهقطعه شهید خلبان محمدحسن قهستانی است که توسط شهید جواد فکوری به او نشان داده شد.
یدالله خلیلی پس از پروازهای گشت هوایی که برای حراست از آسمان ایران و همچنین صادرات نفت کشور از طریق خلیج فارس توسط F14 انجام شدند، اواخر جنگ تحمیلی برای پرواز با بویینگ 747 در نظر گرفته شد و به اینهواپیما منتقل شد تا برای مدتی بهعنوان خلبان این هواپیمای پهنپیکر خدمت کند. او در راه اندازی و فعالیت مدرسه هوایی ساها در پایگاه مهرآباد فعالیت زیادی کرد و در آموزش خلبانها و اعطای گواهینامههای مختلف پروازی و فعالیتهای مربوط به پرواز سهیم شد.
اینخلبان چندی پس از جنگ از نیروی هوایی خارج شد و علاوه بر خدمت در سازمان هواپیمایی کشوری، یکی از بنیانگذاران شرکت هواپیمایی کیش بود که برای کسب استانداردهای جهانی پرواز توسط ایران تلاش زیادی کرد و در نهایت سطح پروازی خلبانهای ایرانی و استانداردهای پروازی کشور را ارتقا بخشید.
خلیلی که اینروزها، دوران بازنشستگی را طی میکند، از اشتباهات گذشته ازجمله نبود سیستم C3 (فرماندهی، کنترل و ارتباطات) گلهمند است و میگوید نبود ایننگاه در مدیریت نیروی هوایی باعث شد در سالهای دفاع مقدس، خسارتهای مادی و معنوی به بدنه ایننیرو وارد شود و برخی از خلبانها نیز به شهادت برسند. او میگوید اگر C3 وجود داشت، برخی از خلبانهای نیروی هوایی ازجمله شهید بابایی به شهادت نمیرسیدند.
خلبان پیشین هواپیمای F14 میگوید خلبانهای نیروی هوایی که جنگ تحمیلی (با عراق) را دیدهاند، مسیر ناملایمات مختلفی را طی کرده و در عمر خود، نامهربانیهای زیادی دیدهاند اما هیچگاه برای خدمت به کشورشان، پا پس نکشیدهاند. آنها در روزهای انقلاب گاهی با بیمهری و اتهامات مختلف که تعدادی از آنها بیمورد بودند، تصفیه شدند اما با شروع جنگ خود را به پایگاهشان معرفی کرده و جنگیدند تا شهید شدند. حوادثی مانند کودتای نقاب که بهروایتی توسط شوروی مدیریت و توسط نفوذیهای حزب توده در ارتش و بهظاهر برای بازگرداندن شاهپور بختیار و شاه به حکومت صحنهگردانی شد، باعث دستگیری و اعدام برخی از خلبانان نیروی هوایی و همچنین نگاه مشکوک و تردیدآمیز به اینقشر شد. ایناتفاق درست چندماه پیش از شروع تجاوز رسمی عراق به خاک ایران، بهقولی کمر نیروی هوایی را شکست و خیال صدام را برای شروع حمله سراسری راحت کرد.
خلیلی هم مانند دیگر همسنگرانش میگوید وقتی جنگ شروع شد، خلبانان دلشکسته و بعضا اخراجشده نیروی هوایی در شرایط و حال روزی که پس از کودتای نقاب داشتند، وارد معرکه شدند و جنگیدند تا شهید و جانباز شدند. پس از جنگ هم بازماندگانشان در وضعیتهای نامناسب و عدم رفاه نسبی زندگی میکنند. این هم یکی از گلایههای اینخلبان و همقطاران او از بیوفاییهای دنیا و عدم نظارت صحیح متولیان امر بر شرایط زندگی آنهاست.
احوالپرسی از اینخلبان سالهای جنگ باعث نوشتن یکیادداشت دلنوشته و گلایهآمیز یا به تعبیر نگارندهاش «مرثیه عقابان آسمان ایران» شد که برای انتشار در اختیار تابناک قرار گرفته است.
اینخلبان پیشکسوت معتقد است باید از اشتباهات گذشته عبرت گرفت و جاهای خالی را با استفاده از تجربیات گذشته پر کرد تا میزان خسارت و از دست رفتن عزیزان به حداقل و صفر برسد.
در ادامه مشروح نوشتار امیر خلبان یدالله خلیلی را میخوانیم:
اینمرثیه، نه از اندوه که از افتخار زاده شد؛
یادنامهای است برای یارانم آنان که در سکوت پرواز کردند تا آسمان ایران روشن بماند.
سوگنامهای برای عقابان تیزپرواز نیروی هوایی ایران
به مردی ز آزاده ماند نشان، نه از تاج و تخت و نه از کاروان
و این نوشته، سوگنامهای است برای نسلی که بال در آتش گشود و در طوفان ایستاد؛
نسلی که پرواز را از پرنده آموخت و وطندوستی را از وجدان خویش.
اینان عقابان خاموش آسمان ایراناند؛ فرزندان بیادعا، اما جاودانهی خاک و باد.
در روزهای پرآشوب انقلاب، هنگامی که خاک میهن در تب و تاب دگرگونی میجوشید، نسلی از عقابان آسمان ایران؛ خلبانان دلیر و آزادهای که با ایمان، انضباط و عشق بیپایان به وطن در سپهر افتخار میدرخشیدند، ناگهان با تندبادهایی روبهرو شدند که به آنها تاختند؛ تعدادی اعدام شدند و برخی را از پرواز بازداشتند. گویی فراموش شده بود که همین مردان، ستونهای زرین پنجمین نیروی هوایی قدرتمند جهان بودند؛ نسلی که نام ایران را در مدار اقتدار جهانی جاودانه کرده بود.
در جریان برخی پاکسازیهای ناحق، چهرههایی از افتخار و نامآوران پرواز نیز قربانی شدند. سپهبد خلبان نادر جهانبانی هم در اسفند ۱۳۵۷ دستگیر و تیرباران شد و اعدامش، به روحیه خلبانها ضربه زد چون پیشتر او را در قامت مربی خود دیده بودند.
در همان روزهای پرآشوب، توطئهای ساختگی، زاده ذهن نفوذیانی وابسته به بلوک شرق، با نام فریبنده «نقاب» برپا شد؛ دامی برای ریشهکن ساختن بازماندگان وفادار نیروی هوایی. دهها تن از خلبانان برجسته و پرسنل فنی تیرباران شدند و صدها نفر دیگر از آشیانه خدمت بیرون رانده شدند. این زخم عمیق، پیش از آغاز جنگ، روح و توان نیروی هوایی را هدف گرفت تا در روزهای خطر، آسمان ایران بیپناه بماند.
سالهای جوانی و آموزش در آمریکا
اما آنان که ماندند، مردانه ایستادند. در طوفان هشتساله جنگ نابرابر، در نبردی که نه تنها با ارتش عراق، بلکه با تمام ابرقدرتهای شرق و غرب زمانه بود، بال گشودند و تا آخرین قطره خون، تا آخرین تپش قلبشان جنگیدند. بسیاری در آتش آسمان سوختند و در آغوش ابرها آرام گرفتند؛ شماری در قفس اسارت شکستند، و آنان که بازگشتند، دست در دست همرزمان خود، با دلی آکنده از زخم یاران شهید، بار دیگر به آسمان برخاستند تا پرچم ایران را بر قلههای غیرت و شرف برافرازند.
و در میان آنان، خلبانانی بودند که پس از آن روزهای تلخ، با آغاز جنگ داوطلبانه به آشیانه بازگشتند؛ مردانی چون شهید غفور جدی اردبیلی و شهید چنگیز سپهر، که با ایمان و شجاعت، پرواز را دوباره معنا کردند. آنان از میان خاکستر بیاعتمادی برخاستند و با پروازهای متهورانه و نبردهای بیامان، نام خود را در دفتر جاودانگی شهیدان نوشتند؛ نمونههایی درخشان از نسلی که در سکوت زیست و در آتش آسمان جاودانه شد.
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
عشق بیحد و حصر دلاورمردان نیروی هوایی به میهنشان، معاملهای برای رسیدن به بهشت نبود، بلکه سربلندی وطن بود؛ چون عاشقی که هرچه دارد بر طبق اخلاص به معشوق تقدیم میکند، جان خویش را بیچشمداشت نثار کردند. آنان نه مزد خواستند و نه نشان، که ایثار را وظیفه وجدانی و ایمان ملی خویش میدانستند.
این مردان تنها جنگاوران آسمان نبودند؛ آنان مهندسان، آموزگاران و راهبران نسلی از هوانوردی بودند که با دانش روز جهان پرواز میکردند. از آکادمیهای هوایی آمریکا تا کارگاههای تعمیراتی اصفهان و شیراز، ردّ گامهای آنان در هر گوشهای از تاریخ صنعت هوایی ایران باقی است. آنان نهتنها جنگیدند، که آموختند چگونه در میان تحریم و فشار، چرخهی پرواز را زنده نگه دارند.
اما در سوی دیگر، بودند کسانی که پس از جنگ، سوار بر مرکب قدرت و ثروت شدند؛ آنان که امروز بر خون شهیدان قدم میزنند و در قصرها و خانههای اعیانی و اشرافی، زیر نگاه خفتبار ملتی نجیب آرمیدهاند. کافی است نگاهی به خانههای محقر خلبانانِ بازمانده دورانِ جنگ در شهرک پردیسان و یا اجارهنشینها بیندازید تا درد مردان جنگ و قهرمانان ملی را درک کنید. مردانی که غریبانه و در سکوت، روزهای واپسین عمر را با عزت سپری میکنند، تا روزی پرچم سهرنگ ایران بر تابوتشان بوسه زند.
این، عدالت است که حقوق بازنشستگی این دلاورمردان در حد فقیرترین اقشار جامعه رها شود؟ چگونه است که هر سال، با افزایشهایی کمتر از نیمی از نرخ تورم، قدرت خرید و حداقلهای زندگی آنان را بریدهاند، و همزمان هزاران میلیارد از بیتالمال را به کارهای دیگر اختصاص دادهاند؟
این، چه ترازویی است که در آن، رنج سالهای آتش و خون، سبکتر از امتیازات صاحبان صندلی سنجیده میشود؟ این است پاداش آنان که شرف و استقلال ایران را با خون خویش خریدند؟ آنان هرچه داشتند در طبق اخلاص نهادند؛ جان، ایمان، دانش و تجربهشان را برای سربلندی ایران به میدان آوردند. با این میراث چه شد؟
آیا جز فراموشی، بیاعتنایی و نادیده گرفتن رزمآورانی که بیادعا جنگیدند و بیپاداش، اما با شرافت زیستند، سهمی به آنان داده شده است؟ آنان برای وطن ماندند، نه برای مزد؛ و در آرامش حاصل از ایثارشان، حتی حقِ آرام زیستن را از آنان و بازماندگانشان دریغ شده است.
در سالهای پس از جنگ، در چارچوب «استراتژی جدید نیروهای مسلح» و با تغییر اولویتها، پدافند هوایی از نیروی هوایی جدا شد. تجربه هشت سال دفاع مقدس نشان داده بود که حتی در دوران وحدت فرماندهی نیز، نبودِ سامانههای یکپارچه فرماندهی، کنترل و ارتباطات (C3) میان یگانهای پروازی و پدافندی، به فجایع تلخی انجامید. در بسیاری از مقاطع، بهدلیل نقص در هماهنگی عملیاتی و ضعف در سیستم تشخیص دوست از دشمن (IFF)، سامانههای پدافندی کشور، هواپیماهای خودی را هدف قرار دادند. دهها فروند شکاری F-5، F-4 و F-14 در داخل مرزهای ایران و بر فراز آسمان امن کشور بر اثر آتش خودی سقوط کردند. شهادت سرتیپ خلبان عباس بابایی در عملیات شناسایی بر فراز خطوط مقدم و نیز سرنگونی F-14 پایگاه شیراز که به شهادت ستوان حسینی ــ افسر کابین عقب ــ انجامید، نمونههایی دردناک از همان ناهماهنگیها بود.
این وقایع خود گواهیاند بر اینکه چنانچه در دوران جنگ هشتساله، با وجود وحدت فرماندهی چنین اشتباهاتی رخ داد، تفکیک ساختاری پدافند از نیروی هوایی در سالهای بعد، میتواند شکافهای هماهنگی عملیاتی را عمیقتر سازد و امنیت آسمان کشور را در بزنگاههای آینده به مخاطره اندازد. نتیجه آن شد که نیروی هوایی، با شکاریهای نسل سوم دهه شصت و نسل چهارم دهه هفتاد، در زیر سایه «خودکفایی» و «ساخت جنگندههای نسل پنجم» به حال خود رها گردید.
شایسته نبود نیرویی را که در هشت سال نبرد بیامان، بدون برخورداری از سه عنصر حیاتی فرماندهی، کنترل و ارتباطات (C3)، و پس از حذف بیش از سیزده هزار افسر مجرب فرماندهی، همچنان پایدار ماند و از جان و حیثیت خود برای حفظ تمامیت ارضی ایران گذشت به دست فراموشی بسپارند. آنان بودند که با خون و غیرت خویش، بقای این سرزمین و دوام نظام را تضمین کردند.
پیامد طبیعی این جدایی، کاهش چشمگیر در تخصیص بودجههای ضروری برای بازسازی ناوگان و خرید تجهیزات مدرن بود؛ روندی که در سایه تحریمهای فراگیر بینالمللی، محدودیتهای مضاعفی بر نیروی هوایی تحمیل کرد. این ترکیب از بیتوجهی راهبردی و فشار خارجی، موجب شد نیروی هوایی ایران از چرخه رقابت نهفقط با رقیبان منطقهای، بلکه با قدرتهای جهانی نیز فاصله گیرد — در حالیکه همین نیرو روزگاری از پیشتازان فناوری، آموزش و تاکتیک در خاورمیانه به شمار میرفت.
سالهای پرواز با بویینگ 747 و حضور در سازمان هواپیمایی کشوری
چنین است سرگذشت نسلی که میراثداران شکوه آسمانند؛ یادگاران عصری که ایران در زمرهی بزرگترین نیروهای هوایی جهان میدرخشید. آنان چون عقابان اسطورهای، در غبار زمان کمفروغ میشوند، اما نمیمیرند. نامشان جاودانتر از تاریخ است؛ نامی که با فریاد «ایران» در ابرها طنینانداز شد و با خونشان بر سیمای وطن حک گشت.
اگر حس مسئولیت و وجدان در مدیران هست، فریاد این بازماندگان را بشنوید. فردا دیر است. روزی خواهد آمد که در هیچ رسانهای دیگر صدای این مردان شنیده نخواهد شد؛ نسلی که خاطراتش گنجینهای از ایمان، دانش، ایثار و وطندوستی است. جفاهایی که بر قهرمانان اینسرزمین میرود و باعث میشود کاربلدان و نیروهای کارآزموده به انزوا رانده شوند، روزی به داوری سپرده خواهد شد.
چو ایران نباشد، تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
تا نام ایران در دل آسمان جاری است، یاد این عقابان نیز زنده خواهد ماند؛ چرا که پرواز آنان، آغاز راهِ فردای ایران بود. و تا باد در این سرزمین میوزد، نام این عقابان بر بال آن نوشته خواهد بود؛ که پروازشان نه پایان، که ابدیتِ ایمان است.
source