امروز میخواهیم نگاهی به جدیدترین اثر استودیوی سوئدی Hazelight، یعنی Split Fiction، داشته باشیم و ببینیم که چگونه روی مرز باریک خلاقیت و جنون قدم بر میدارد.
در Split Fiction، کنترل دو نویسنده با نامهای Zoe و Mio را برعهده میگیریم که برای ارائه ایدههایشان، به یک شرکت نوپا به نام Rader مراجعه میکنند؛ شرکتی که خواهان ترکیب خلاقیت و تکنولوژی با یکدیگر است و اجازه میدهد نویسندگان در دنیایی که خودشان آن را خلق کردهاند، به کمک دستگاه شبیهساز، دست به اکتشاف بزنند. اما داستان از جایی آغاز میشود که این دو شخصیت کاملاً غریبه، به واسطه مشکلی در دستگاه شبیهساز، پا به دنیای یکدیگر میگذارند. همین نقطه، سرآغاز خلاقیتهای حیرتانگیز و تنوع بالای محیطهای بازی است، چرا که Mio در ژانر علمی تخیلی تخصص دارد و در مقابل، Zoe نویسنده داستانهای فانتزی و جادویی است.

شخصیتپردازی هر دو کاراکتر و شیمی بین آنها بسیار کندتر از ریتم اصلی بازی و روایت داستان و مراحل است. قاعدتاً It takes two که داستان یک زوج را روایت میکرد، کار راحتتری از این بابت داشت و زمینههای شخصیتپردازی آن از پیش چیده شده بود، اما در Split Fiction نهتنها آن پیشزمینه را به علت غریبه بودن Zoe و Mio نداریم، بلکه به نظر میرسد توسعهدهندگان هم عجله چندان زیادی برای عمیقتر کردن رابطه دوستی آنها نداشتند. به سبب همین موضوع، چالشها و تنشهایی که بین آنها پیش میآید، همچنان تا اواخر داستان نمیتواند مخاطب را آنطور که باید و شاید، درگیر خود کند. البته که در آخرین چپترها حس همزادپنداری بیشتری با شخصیتها پیدا میکنیم و با افکار آنها ارتباط میگیریم، اما متاسفانه دیر است.
احتمالاً برایتان سوال باشد قسمت تاریک و شرور این داستان کجاست که در پاسخ باید بگویم مدیر شرکت Rader که خودش را در مرکز این کمپانی میبیند، قصد دارد تا با استفاده از این ماشین شبیهساز، ایدههای دیگران را به سرقت ببرد و از خلاقیت نویسندهها سوء استفاده کند. به موازات روایت قصه Mio و Zoe، اتفاقات بیرون از ماشینهای شبیهسازی را میبینیم و با هدف و جنب و جوشهای او و تیمش آشنا میشویم. ضعف شخصیتپردازی در این قسمت از داستان همانند دو کاراکتر اصلی همچنان دیده میشود و با شخصیت منفی تک بعدیای روبهرو هستیم که ما را به یاد کلیشههای هالیوودی میاندازد.

هسته اصلی گیمپلی، صرفاً تکرار یک فرمول موفق کوآپ از بازیهای پیشین جوزف فارس نیست، بلکه با معجونی در مراحل روبهرو هستیم که نشان میدهد تیم توسعه کل توان خود را در این پروسه ۴ ساله به کار گرفتهاند. Split Fiction از آغاز تا پایان همانند یک ترن هوایی هیجانانگیز است که با ترکیب المانهای مختلف از دنیاهای علمی تخیلی و سایبرپانکی و دنیاهای فانتزی و قدیمی، در هر قسمت گیمر را غافلگیر میکند.
حتی اگر با روند عناوین استودیوی Hazelight آشنایی داشته باشید، باز هم نمیتوانید در برابر غافلگیریهای این بازی مقاومت کنید و هیجانزده نشوید. برای این که لذت این غافلگیریها را از شما نگیرم اما گستردگی عجیب آن را نشان دهم، صرفاً به این جمله بسنده میکنم: در این بازی هم سایبر نینجایی میشوید که در شب بارانی زیر نورهای نئونی برای انتقام میجنگد، هم در یک داستان کودکانه تبدیل به هاتداگ خواهید شد! جدا از ایدههای دیوانهوار و تغییر ژانری که در ساختار هر مرحله پیادهسازی شده، کمتر سازندهای را میشناسم که جرأت همچین ریسکی داشته باشد. اما میبینیم که تلاش این سازندگان به خوبی جواب داده و با یک آش شله قلمکار خوش طمع طرف هستیم.

نکته جالب اینجاست که به قدری ریتم گیمپلی و شروع چپترها به جا و منسجم انجام شده که در کنار رونمایی از مکانیزمهای جدیدش، به بازیکن اطمینان میدهد قرار نیست افت کند یا حتی تکراری شود. مکانیزمهایی که در هر دنیای به خصوص معرفی میشود، به خوبی تعادل را بین دو بازیکن تقسیم میکند و حس ضعف یا ناکارآمدی به هرکدام از آنها نمیدهد. در واقع زیبایی طراحی بازی همینجاست که با وجود ترکیب چندین ژانر و سابژانر، هدف اصلی خود را فراموش نمیکند و هر مرحله همانند قطعات پازل به خوبی درکنار یکدیگر چیده شدهاند و هماهنگی بازیکنها در همه جا دیده میشود. چه درحال حل یک معما باشید، چه درحال مبارزه با یک باسفایت سرسخت، همکاری و هماهنگی بین دو نفر حرف اول را میزند و گاهی به این فکر فرو میرفتم که تا چه اندازه میتوان خلاق و جسور بود که همچین ایدههایی را در قالب یک محصول نهایی ساخت و تعادل را هم حفظ کرد.

از سوی دیگر، عجیبترین مکانیزمهایی که Split Fiction در دنیای خود برای بازیکن وضع میکند، منطقی به نظر میرسند و دلیل این موضوع نحوه ادغام مکانیکها با روایت است. تقریباً تمام قابلبیتهای جدیدی که بازی معرفی میکند، به نوعی بازتابی از شخصیتهای Mio و Zoe و تفاوتهای آنها در نگاه به زندگی و خلاقیتشان است. وقتی در یک دنیای فانتزی ناگهان قوانین فیزیک شکسته میشوند، این دقیقاً بازتابی از ذهن خلاق و رویاپرداز Zoe است. در مقابل، وقتی در یک دنیای علمیتخیلی با سیستمهای پیچیده کنترل جاذبه سر و کار داریم، این همان ذهن تحلیلی و منطقی Mio را به تصویر میکشد.

ترکیب مکانیزمهای گیمپلی با شخصیتپردازی، هم به شکلی دلنشین قوانین عجیب هر مرحله را به بازیکن ارائه میدهد و هم کمکی بزرگ به شخصیتپردازی بازی است. این نقطه همان جایی است که اعلام میکنم گیمپلی بازی نهتنها خودش را به خوبی ارائه میدهد، بلکه جور داستان و روایت را هم به دوش میکشد. به همین علت است که با کمال میل خواهان تجربه مجدد بازی هستم و این موضوع فقط به دلیل تجربه قرارگیری در کالبد شخصیت دیگر بازی نیست. لازم به ذکر است که قابلیت Friend Pass این امکان را به شما میدهد که برای تجربه این بازی، تنها یک نسخه خریداری کنید و دوستتان نیازی به خرید بازی نداشته باشد؛ ویژگیای که در دو عنوان A Way Out و It takes two هم دیده میشد.
تنها نقدی که میتوان به گیمپلی این بازی داشت، عدم استفاده از قابلیتهای کنترلر دوالسنس است که میتوانست تجربه این بازی را روی پلی استیشن ۵ و PC لذتبخشتر کند، زیرا مراحلی در بازی وجود دارند که پتانسیل استفاده از ژیروسکوپ این کنترلر یا قابلیت Adaptive Trigger آن را داشتند و در حین تجربه این مراحل، مدام به این موضوع فکر میکردم که ای کاش از قابلیتهای دوالسنس در این بازی استفاده میشد.

مینیگیمها و فعالیتهای جانبی خاص که دیگر تبدیل به امضای کار جوزف فارس در بازیهای کوآپش شدهاند، در این عنوان هم حضور پررنگی دارند و البته تعداد بالایی از تروفیها را به خود اختصاص میدهند. علاوه بر این، در برخی مراحل شاهد داستانهای فرعی هستیم که انجام آنها به دلخواه بازیکن است که البته اگر به سراغشان نروید، جدا از این که خودتان را از تجربهای مفرح محروم کردهاید، با واکنش بامزه کاراکترها در حد دیالوگهای یک یا دو خطی مواجه میشوید. رفرنسهایی هم در طول داستان میبینیم که اشارههای بسیار زیرکانه و جالب به سایر بازیهای ویدئویی دارند.
از موتور آنریل انجین ۵ برای خلق Split Fiction استفاده شده و در کمال تعجب، از معدود عناوین نسل نهمی UE5 است که با وجود پردازش دو تصویر گاهاً شلوغ یا اکثراً سریع، روی پلی استیشن ۵ هیچ افت فریم یا مشکل فنیای از خود نشان نمیدهد و کاملاً روان و پایدار اجرا میشود.

علاوه بر تنوع گیمپلی و مکانیکها، بازی از تنوع بصری بسیار بالایی هم برخوردار است و محیطهای جنگلی، باستانی، سایبرپانکی و غیره، هر کدام در کنار جزئیات بالا و سبک هنری مخصوص به خود، زیبا، چشمنواز و پویا هستند. انیمیشنهای بدن و حرکات کاراکترها بسیار روان ساخته شده اما حرکات صورت در برخی کاتسینها کمی خشک به نظر میرسد که میتوانست بهتر باشد، به خصوص در لحظات احساسی که بازی تلاش میکند عواطف عمیق شخصیتها را منتقل کند.
معمولاً طی مراحل موسیقی خاصی به گوش نمیرسد اما نمیتوانیم منکر آن شویم که موسیقیهای بازی در باسفایتها کاملاً با اتمسفر دنیای آنها و جو کلی مبارزه هماهنگ هستند و هیجان مبارزات را چندین برابر میکنند که البته در کنار صداپردازی خوب آن قرار میگیرد. صداپیشگان کاراکترها هم به خوبی از پس وظیفه خود برآمدهاند؛ صدای Zoe کاملاً با شخصیتش هماهنگ است و نشان میدهد که شخصیتی خیالپرداز دارد. در مقابل، Mio لحنی کمی سرد، طعنهآمیز و محتاطانهتر دارد که نشاندهنده شخصیت تودار او است.
Split Fiction
جنبه کوآپ تنها عامل تمایز Split Fiction از دیگر آثار جدید نیست؛ بلکه یک ماجراجویی نفسگیر و نمایشی خیرهکننده از خلاقیت و یک کلاس درس برای سازندگانی است که سالهاست درحال تکرار فرمولهای قدیمی خود هستند؛ عنوانی که حتی برای یک لحظه هم مخاطب خود را رها نمیکند و همواره ترفندی جدید برای غافلگیر کردن او در چنته دارد. اگر به دنبال تجربهای متفاوت و فراموشنشدنی هستید، خرید Split Fiction یکی از بهترین تصمیمهای شما خواهد بود، حتی اگر علاقهای به عناوین کوآپ ندارید.
نکات مثبت:
- مکانیزمهای خارقالعاده و متنوع گیمپلی
- پیادهسازی دقیق تجربه دو نفره
- جلوههای بصری و گرافیک هنری چشمنواز
- توجه به جزئیات محیطها
- کیفیت و تنوع بالای مراحل فرعی
- ارزش تکرار بالا
نکات منفی:
- پایانبندی کلیشهای و ضعف شخصیتپردازی
۹.۵
این بازی روی PS5 و بر اساس کد ارسالی ناشر (Electronic Arts) تجربه و بررسی شده است

source