ایسنا/اصفهان «اگر اصفهان در کشاکش قرن‌ها رنج و گرفتاری زنده مانده است، از این پس هم خواهد ماند. گویی در این دیار روحی جریان دارد که آن را چنین زنده نگاه می‌دارد. اصفهان تاب‌آوری عجیب‌وغریبی در تاریخ از خود نشان داده و علی‌رغم مشکلات مختلف به حیات خود ادامه داده است.»

این بخشی از مطالب مطرح شده در نشست تحلیلی «هویت فرهنگی اصفهان؛ فرصت‌ها و چالش‌ها» بود که با حضور حشمت‌الله انتخابی، نویسنده و فعال فرهنگی و اجتماعی؛ مرتضی دهقان‌نژاد، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان و محمدرضا ضیاء، محقق، پژوهشگر و مدرس دانشگاه، در کتابفروشی جهاد دانشگاهی اصفهان برگزار شد.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

در ابتدای این نشست و ضمن ارائۀ نماهنگی که به اصفهان و داشته‌ها و حسرت‌هایش می‌پرداخت، بهنام افشاری، سردبیر خبرگزاری ایسنا منطقه اصفهان و دبیر این نشست، به ارائۀ یادداشتی با عنوان اصفهان فقط نامی پرطمطراق نیست پرداخت و این رویداد با ارائه مقدمه‌ای از سوی سخنرانان برنامه دربارۀ هویت فرهنگی اصفهان چنین ادامه یافت.

دهقان‌نژاد: اصفهان بیشترین پایتختی ایران را در ادوار مختلف تاریخی داشته است. این یک جنبه پرافتخار و درخور اعتناست که در دوره‌های متفاوتی همچون آل‌بویه، سلجوقی و صفویه تکرار شد. اما از زاویه‌های دیگر هم می‌توان به اصفهان نگاه کرد! می‌توان به‌جای طرح افتخارات متعدد، پرسید شهری که در ادوار مختلف تاریخی به یادگار مانده است، آیا باز هم می‌مانَد؟ اصفهان از دوران باستان پراهمیت بود. در همین مقطع و در زمان بخت‌النصر شاهدیم که گروهی یهودی ساکن این دیار می‌شوند. اصفهان در دورۀ اشکانیان یک مرکز نظامی مهم در کشور بود. در زمان ساسانیان هم یکی از باشکوه‌ترین شهرهای ایران محسوب می‌شد. 

با ظهور اسلام، این دین جدید در اصفهان هم پذیرفته می‌شود، اما به‌دلیل بستن قرارداد، چندان درگیر جنگ و منازعه با عرب‌ها نشد. در ادامه، پس از اسلام و از زمان مغولان به اصفهان نگاه می‌کنم، چون شاید در این دوره هیچ قومی به‌اندازه مغول به اصفهان ضربه نزد. اصفهان در آستانۀ حملۀ مغول درگیر اختلافات مذهبی بود. بخشی از مردم شهر، یعنی پیروان شافعی و حنفی درگیر اختلافات دامنه‌داری بودند. در بین شافعی‌ها چنین تصوری شکل گرفت که می‌توان با حضور قوم مغول حنفی‌ها را از میان برد. شعر معروف کمال‌ اسماعیل را همه می‌دانیم؛ «ای پادشاه هفت سیاره، پادشاهی فرست خون‌خواره، تا دردشت را چو دشت کند، جوی خون راند او ز جوباره» این نفرین محقق شد، اما گریبان خودِ کمال اسماعیل را هم گرفت! تمام شهر قتل‌عام شد. اما زیبایی تاریخ اصفهان اینجاست که دوباره تعالی یافت و از نو زنده شد. اصفهان دوباره یکی از شهرهای بزرگ دنیا می‌شود. 

در دوران تیمور هم این ماجرا تکرار شد. در این دوره نیز اصفهان قتل‌عام گسترده‌ای دید. حتی کودک‌کشی هم شد. اصفهان مصیبت فراوان دیده است و می‌توان برایش مجلس روضه راه انداخت! مصیبت‌نامه‌ای دارد! اما پس از تیموریان بار دیگر اصفهان رشد کرد و توسعه یافت. 

از همین ماجرای حمله مغول مایلم که گریز بزنم به بخشی از فرهنگ خانواده‌های اصفهانی و به این پرسش پاسخ گویم که چرا مردم این شهر در درازنای تاریخ همواره به هنرآموزی فرزندانشان اهمیت می‌دادند. چرا اصرار داشتند که فرزندانشان هنری بیاموزند؟ یک دلیلش این است که جهانگشایان همواره به هنرمندان امان می‌دادند. این هنر جانشان را حفظ می‌کرد. درواقع، در یک قتل‌عام بین هنرمند و دیگران تمایزی وجود داشت، هنرمند به واسطه برخورداری از هنرش زنده می‌ماند. این هنر عرصه‌ای شد که مردم اصفهان بتوانند از طریق آن در برابر شکنندگی‌های ایام جانشان را حفظ کنند. مردم اصفهان کوشیدند از مسیر دنیای هنر یک راه فرار و امن پیدا کنند. خود اصفهانی‌ها دوست نداشتند که فرزندانی نازپروده تربیت کنند. 

تاریخ اصفهان گذشت تا به دوران صفویه هم رسید. امروزه همه ما با آثار شکوهمند صفویان آشناییم و در سطح شهر می‌بینیم. اما این دوره نیز مصائب خاص خود را داشت. صفویان نیز وقتی به اوج تمدن خود رسیدند به تن‌آسایی، خرافه‌پرستی و بی‌عدالتی رو کردند. سرنوشت این حکومت به دست افغان‌ها که ساکن یکی از ایالات‌ ایران بودند، رقم خورد. درواقع می‌خواهم دقت کنید که افغان‌ها قوم خارجی نبودند. از مردم همین مرز و بوم به حساب می‌آمدند، اما ظلم دیدند و نتوانستند تصمیمات ظالمانه شاهان صفوی را بپذیرند. اصفهان در پی حمله مغول در حالی سقوط کرد که هیچ‌کدام از شهرهای دیگر به کمکش نیامد. اصفهان در این دوره به روزگاری افتاد که از قحطی و گرسنگی به بچه‌خواری و خوردن مرده هم رو می‌کند. اصفهان در این زمان به‌گونه‌ای ویران می‌شود که گویی هرگز نخواهد توانست از نو به حیاتش ادامه بدهد. اما باز این شهر زنده می‌شود. شاید اصفهان روح شکست‌ناپذیری دارد که علی‌رغم همۀ مصیبت‌ها هربار چون ققنوس خاکستر، اما از دل همان ویرانی از نو زنده و بیدار می‌شود.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

انتخابی: صحبتم را با نظر به نماهنگی که در آغاز برنامه دیدیم و اشاره‌ای که دبیر نشست به داریوش شایگان دربارۀ اصفهان داشت، آغاز می‌کنم. داریوش شایگان به جوهره‌ای ازلی و ابدی دربارۀ این شهر اشاره می‌کند. در مقدمۀ «هانری کربن» بر کتاب «اصفهان تصویر بهشت» نیز گفته شده که اصفهان شهری ازلی است. بهشت، همان پردیس دوران هخامنشی است. این پردیس در زبان‌های مختلف دگرگون شده و به‌صورت فردوس در عربی و به شکل‌هایی چون پاراداز به زبان‌های اروپایی نیز راه یافته است. پردیس‌های هخامنشی شکلی داشتند که شاید بتوان گفت در حال حاضر عمارت چهلستون بهترین نمونه آن محسوب می‌شود. این پردیس یک کالبد چلیپایی است که در مرکز آن کاخ یا شاهنشین قرار دارد.

راوندی در قرن ششم هجری قمری در تعریف خود از اصفهان می‌گوید «اگر بهشت در زمین خواهد بود، به زمین اصفهان باشد و اگر بر آسمان است برابر اصفهان است.» به‌راستی، اصفهان تصویر بهشت است. این بهشت به مدد زاینده‌رود محقق شده است که در نماهنگ ابتدای نشست دیدیم. در نماهنگ دیدیم که سازدهنی نواخته می‌شود و خشکی زاینده‌رود در دل آن چقدر همۀ ما را غمگین می‌کند. من این تصویر را یک مصیبت می‌دانم، مصیبتی که امروز اصفهان دچارش است، اما شاید برخی از آن غافل باشند. ما با این بهشت چه کرده‌ایم؟ چون بحث هویت فرهنگی است، شاید من باید از مقولات دیگری صحبت می‌کردم. اما تصویری که از خشکی زاینده‌رود دیدیم، سبب شد این‌گونه آغاز کنم.

تاریخ و جغرافیا و مردم سه شاخصۀ مهمی است که در هویت فرهنگی هر دیاری باید مورد تأمل قرار بگیرد. نماهنگی که دیدیم هم تاریخ، هم جغرافیا و هم مردم اصفهان را نشان می‌داد. این سه، هویت اصفهان‌اند. این نماهنگ به‌خوبی چالش مهم هویتی امروز را هم بازتاب می‌داد. ما زاینده‌رود را هم در حالتی که خروشان بود دیدیم و هم در حالتی که به ماتم نشسته بود. حدود سال ۱۳۹۷ بود که در یکی از بزرگداشت‌های هفته اصفهان از دکتر مهدی کیوان دعوت کردیم. دکتر کیوان درباره مسئولیت اصفهانی‌ بودن صحبت کرد. او بحث مسئولیت اصفهانی بودن را با مسئله زاینده‌رود پیوند داد. زاینده‌رود، یعنی شاهرگ حیاتی فرهنگ و هنر اصفهان، همۀ حیات ما از زاینده‌رود است. برخی تصورشان از زاینده‌رود یک خط است. حتی برخی متخصصان جغرافیا و آب یا سیاستمداران هم چنین تصوری دارند.

کمتر کسی زاینده‌رود را به‌عنوان اکوسیستم و پیکره دیده است که در تمام سلول‌های این شهر جریان دارد. زاینده‌رود به مدد ده‌ها مادی، صدها جوی و هزاران جدول که مویرگ‌های آن بودند، در تمام اندام شهر پخش می‌شد و به همه سلول‌های شهر می‌رسید. می‌خواهم بگویم که زاینده‌رود در سلول‌های تن همه ما نیز جریان دارد. اگر بدانیم که در وجود همه ما بخشی از زاینده‌رود نهفته است، انگیزه من آشکار می‌شود که چرا به هویت فرهنگی اصفهان از منظر زاینده‌رود نگاه کردم. زاینده‌رود را یک درخت انبوه مثلاً نارون در نظر بگیرید که شاخه‌های بسیار و بزرگی دارد و می‌دانیم که به آن‌ها دستک می‌گویند. این دستک‌ها مثل مادی‌ها هستند. بعد از آن تعدادی شاخۀ اصلی و از آن‌ها شاخه‌های فرعی جدا می‌شود. بعد دم‌برگ‌ها را می‌بینیم که تعدادی برگ به آن‌ها وصل است. این دم‌برگ‌ها مثل جدول‌های کوچک هستند. این کلمۀ جدول که هنوز برای کنار مادی‌ها و خیابان‌ها به کار می‌بریم، درواقع کوچک‌ترین واحدی بود که آب را جریان می‌داده است. به آن باریکۀ آب جدول می‌گفتند. درخت به همان اندازه که در آسمان وسعت دارد، در زمین هم ریشه دارد. این درخت تناور را ذره‌ذره قطع کرده‌اند. زاینده‌رود که در تمام زندگی ما جریان داشت، ذره‌ذره از میان رفت. زاینده‌رود، آسیاب‌ها، کارگاه‌ها، مساجد، کاخ‌ها، مدارس قدیم، مزارع و تمام خانه‌های شهر سهمی از آب زاینده‌رود داشتند. اگر بدن انسان سه‌چهارمش را آب فرا گرفته است، من به شما می‌گویم که ما تمام جان و تن و گوشت و استخوانمان زاینده‌رود است. نباید فراموش کرد که با خشکی زاینده‌رود خود ما خشکیده می‌شویم.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

ضیاء: برای شروع بحث لازم است که به چند سوال پاسخ دهیم. آیا فرصت‌ها و چالش‌های فرهنگی اصفهان مسئله اولویت‌دار ما هست یا خیر؟ آیا اصلا هویت فرهنگی در اصفهان داریم یا خیر؟ همه این هویت مثبت است یا جنبه‌های منفی نیز دارد که لازم باشد تغییر کند؟ آیا این هویت فرهنگی روبه زوال هست یا خیر؟ یکی از جنبه‌های این هویت فرهنگی ما بحث محیط‌زیستی است. متأسفانه مسئله محیط‌زیست، فقط در سطح شعار مانده است. در کل دنیا مسئله محیط‌زیست وجود دارد و در همه جهان نیز به محیط‌زیست بی‌توجهی می‌شود. ما عمدتاً تنها انگشت اتهام را در حوزه محیط‌زیست به سمت دولت‌ها می‌گیریم و از وظیفه خود شانه خالی می‌کنیم. هرچند دولت‌ها هم در این‌باره مسئول هستند. کمترین مسئله‌ای که به آن در مناظرات انتخاباتی پرداخته شد، محیط‌زیست بود. مقصر بخشی از مشکلات محیط‌زیست زیست و خشکسالی خود ما مردم اصفهان هستیم که ساختمان‌های مرتفع در کنار زاینده‌رود ساختیم و برای استقرار ذوب آهن و فولاد در اصفهان رایزنی کردیم. ما مردم هم باید مسئولیت خود را بپذیریم. البته مسئولیت اصلی نیز با حکومت است.

من در مورد چیستی هویت فرهنگی اصفهان تردید دارم. ما می‌توانیم به صورت مصداقی از میراث فرهنگی و آثار تاریخی اصفهان به‌عنوان بخشی از هویت فرهنگی اصفهان نام ببریم، اما آیا تمام میراث فرهنگی اصفهان، حاصل دسترنج اصفهانی‌هاست؟ خیر. زیرا از شهرها و کشورهای مختلف در طول تاریخ به اصفهان مهاجرت کرده و در آن ساکن شدند و میراث فرهنگی از خود به جا گذاشتند.

اگر از جنبه‌های ادبی به هویت تاریخی اصفهان بنگیریم، جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی و کمال‌الدین اسماعیل، عشق و نفرت توأمان به اصفهان داشتند. خیلی از اشعاری که در ذم اصفهان سروده شده است، عیناً درمورد سایر شهرها نیز به کار رفته است و نباید بابت آن نگران باشیم. گفته می‌شود که هویت اصفهانی در صنعت موسیقی در حال فراموشی است. نظر من این است که جهانی شدن فرآیندی طبیعی است که در همه جهان اتفاق می‌افتد. وقتی انواع لهجه‌ها و گویش‌ها در گوش نوازنده موسیقی هست، طبیعتاً نمی‌تواند فقط با لهجه اصفهانی موسیقی بسازد.

اگر واقع‌نگرانه با هویت فرهنگی اصفهان مواجه شویم، نمی‌توانیم ادعا کنیم که دیگر هویت فرهنگی اصفهان از دست رفته است. اصفهان در طول تاریخ ثابت کرده است که می‌تواند سر از خاک برآورد. البته برخی مسائل هست که صرفاً در همین چند دهه شکل گرفتند و در گذشته سابقه نداشتند. به‌عنوان مثال رودخانه زاینده‌رود در طول تاریخ جاری بوده است و خشکی آن وضعیت جدیدی است و باید این نکته را در نظر داشته باشیم که با وجود مسائلی از این دست، شاید دیگر این اصفهان، به روزگار اوج خود بازنگردد.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

سپس این موضوع از سوی بهنام افشار، دبیر نشست مطرح شد: در بین صحبت‌ها از یک طرف به مسئولیت اصفهانی‌بودن توجه شد و از طرف دیگر از اصفهانی‌دوستیِ جمشید مظاهری سخن به میان آمد. بیراهه نیست که بگوییم استاد مظاهری نمونه یک شهروند است که مسئولیت اصفهانی‌بودن را درک می‌کرد. بی‌ادعا و خالصانه در خدمت اصفهان بود. دغدغه‌ اصفهان در تمام زندگی او دیده می‌شود. در ادامه از بزرگواران می‌خواهم که دربارۀ ارتباط سنت و مدرن در اصفهان صحبت کنند. اصفهان باید شهری سنتی باشد یا مدرن؟ و اگر چنین مسئله‌ای را بپذیریم به از میان رفتن هنر و فرهنگ و فلسفه و ادبیات قدیم منجر نمی‌شود، به‌گونه‌ای که فقط در کتاب‌ها به یادگار بماند؟ آیا می‌توان به تلفیقی از سنت و مدرنیته دست یافت و اصلاً چنین مقوله‌ای امکان‌پذیر است؟

و در ادامه، سخنرانان به مبحث مطرح شده از سوی دبیر نشست پرداخته و به صحبت‌های خود نیز چنین ادامه دادند.

دهقان‌نژاد: من فکر می‌کنم بهتر باشد که از دنباله صحبت ابتدایی‌ام به بحث وارد شوم. اصفهان بعد از صفویه هم ماندگار ماند و به زندگی‌اش ادامه داد. باید در نظر داشت که همواره هر تمدنی در معرض تهاجم است. بر اساس نوشته‌های کسانی چون توین‌بی و ابن‌خلدون باید گفت که تمدن‌ها هر زمان به مرحله‌ای از پیری می‌رسند، دچار فساد می‌شوند. صفویه بعد از دوره‌ای رفاه‌زدگی به فساد رسید. در هر دو دورۀ جنگ اول و دوم جهانی هم این مصائب را داشت. ازبین‌رفتن جمعیت شهرها و قحطی در هر دو دوره مشهود است. بعد از پهلوی دوم هم که وارد انقلاب می‌شویم و بعد دورۀ جنگ را شاهدیم. اصفهانی‌ها در دوران جنگ نیز یک پایۀ ثابت بودند. موردی بود که حتی ۳۰۰ شهید از اصفهان در یک روز به خاک سپرده شد. 

اصفهان نماد ایران است. اصفهان در قلب کشور است و همواره بخشی از مصائبی را که کشیده برای حفظ ایران بوده است. در مسیر راه‌های تجاری بوده است. این جغرافیا و تحولات سیاسی و اجتماعی از اصفهانی یک انسان محافظه‌کار ساخت. این اصفهانی در ضمیر ناخودآگاه تاریخی رنج‌هایی دارد. این ضمیر در جایی ریشه دارد که امروز میوه‌هایش را می‌بینیم. طنزپردازی‌ اصفهانی‌ها که در کلامشان همواره وجود داشته است، قسمتی از آن میوه‌ها است. طنازی پناهی بود که اصفهانی‌ در سایۀ آن زخم‌ها و دردهایش را التیام دهد. رنج‌ها به ما یاد داده بود که کلبه احزان روزی گلستان می‌شود و نباید غم خورد. الان نه‌فقط اصفهان که کل دنیا درگیر التهاب است. همواره در یک پیچ تاریخی مانده‌ایم و گرفتار شده‌ایم. اصفهان قلب ایران است و تأکید می‌کنم بخشی از این رنج را به‌خاطر نقشی که در قبال کشورش دارد می‌کشد. 

مطلبی را دربارۀ تاب‌آوری خوانده‌ام و دوست دارم اینجا هم بگویم. افرادی که توان بازسازی زندگی خود را دارند، انعطاف‌پذیری بیشتری دارند. این افراد پس از رنج تاب‌آورند. آنان می‌توانند از خصایص خود برای مقابله با مشکلات استفاده کند. ناملایمات باعث می‌شود که ذهن ما سمت و سویی نو بگیرد و راه‌حل‌های جدیدی پیدا کند. من می‌دانم اصفهانی‌ها برای بحران زاینده‌رود نیز راه‌حلی خواهند یافت. به‌نظرم اصفهان باید صنایع را کنار بگذارد. صنعت در جایی مانند حاشیۀ خلیج‌فارس باید رشد کند که آب فراوانی دارد. سی سال است که من می‌گویم مسیر توسعۀ صنعت ایران از کنار خلیج‌فارس می‌گذرد. ما می‌توانیم اصفهان را فقط با تکیه بر گردشگری اداره کنیم و درآمدش هم از صنایع بیشتر باشد. 

همۀ تمدن‌ها با آب رشد و توسعه پیدا می‌کنند. انگلستان و آمریکا و بسیاری دیگر از نقاط دنیا با تکیه به آب دریا رشد کرده‌اند. هیچ‌کس ما را نابود نکرده است و نمی‌تواند نابود کند، ما تصمیمات اشتباه گرفتیم که اصفهان این شد. الان هم نمی‌خواهیم هزینه‌اش را بدهیم. در سیاست، سالیان درازی افراد برای اصفهان تصمیم ‌گرفته‌اند، نتیجه‌اش شده است اصفهانی که امروز می‌بینیم. این‌ها را گفتم که به یاد آوریم تاریخ اصفهان سرشار از امید است. اصفهان پس از هر زمین خوردنی دوباره برخاسته است. اگر تاکنون مانده‌ایم از این پس هم می‌مانیم. البته شرطش این است که اشتباهاتمان را اصلاح کنیم و برای آینده تصمیم درست بگیریم. دنیا وقتی به دوران مدرن رسید با مسائلی روبه‌رو شد که احساس کرد آن‌طور که باید برای نیازهایش پاسخ نمی‌یابد و مشکلاتی هم دارد. بنابراین، به دوران پسامدرن قدم گذاشت. پسامدرن هم تکنولوژی را در خود داشت و هم بوی کاهگل یک خانه قدیمی در آن به مشام می‌رسید. جهان در دوران پست‌مدرن است، اما ما هنوز عصر مدرن را هم به‌طور کامل تجربه نکرده‌ایم.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

افشار: آقای انتخابی، دیدگاه شما دربارۀ سنت و مدرنیته چیست؟

انتخابی: یکی از مباحث مهم هویت فرهنگی و اجتماعی اصفهان همین موضوع سنت و مدرنیته است. دکتر محسن رنانی که در حوزۀ اقتصاد اجتماعی کارهای ارزشمندی کرده است و برای آگاهی مردم به زبان ساده تلاش می‌کند، اخیراً اصفهان را روستایی توسعه‌نیافته و سنتی قلمداد کرده است. به‌گمانم ایشان وقتی این حرف را می‌زد خیلی خشمگین بود! اصفهان همواره آوردگاه سنت و نو بوده است. شاید کمتر شهری مانند اصفهان آوردِ نو و کهنه را این چنین تجربه کرده باشد. مَقدسی در زمانی که امویان بر سرِ کارند و همین طور تا سال‌ها بعد، اصفهان را به نام مردمانی که حنبلی‌های تندخو دارد، معرفی می‌کند. در دورۀ حجاج در اصفهان گرایش‌هایی بود که سب حضرت علی می‌گفتند. در اصفهان معاویه را ستایش می‌کردند. در آغاز تاریخ مغول که نزاع شافعی و حنفی معروف است، در اصفهان علویانی هم بودند که در شهشان زندگی می‌کردند و بازمانده دیلمیان به شمار می‌رفتند. همین افراد بودند که دروازه‌های شهر اصفهان را برای شاه اسماعیل صفوی باز کردند. درواقع، در کنار نبرد سنت و مدرنیته اصفهان همواره از یک تنوع مذهبی هم برخوردار بود. شاید بتوان گفت در هیچ شهری به اندازه اصفهان تغییر مذهب نداشته‌ایم.

نوآوری اصفهان در شعر فارسی نیز خاص بود. تعداد نوآوری‌های شعر فارسی در اصفهان بیش از سایر نقاط کشور بوده است. سبک عراقی و اصفهانی که به هندی معروف است در همین اصفهان شکل می‌گیرد. سبک اصفهانی بیشترین تعدادش به این شهر تعلق دارد. دورۀ بازگشت هم دوباره از اصفهان آغاز می‌شود. وقتی از فرهنگ می‌گویم یکی از معیارهایش زبان و ادبیات است. در داستان‌نویسی هم اصفهان نوآوری داشت. محمدعلی جمال‌زاده را داریم که در داستان‌سرایی ایران نوآوری ایجاد می‌کند. جُنگ اصفهان و فلسفه نشانه‌های مهمی است که با آن می‌توان به هویت فرهنگی و اجتماعی اصفهان نگاه کرد. وجود کسانی چون میرفندرسکی، نوراللّه شوشتری و میرداماد سبب شد که امثال ملاصدرا به اصفهان قدم بگذارند. سبک رازی سالیان درازی سبک معماری ایران است. سبک رازی از اصفهان به ماوراءالنهر نیز می‌رسد. اما همه این‌ها به آن معنی نبود که اصفهان همواره نوگرا بود. همان زمانی که ما آقانجفی را در اصفهان داریم، یحیی دولت‌آبادی و ملک‌التکلمین هم داریم. در عرصۀ اجتماعی باید گفت که پیشگامان مشروطه را هم در اصفهان داریم. اصلاً در خانه کسی همچون آقانجفی ما شاهدیم که برادرش حاج‌آقا نوراللّه هم فعال است. اصفهان همواره آوردگاه سنت و مدرن بوده است. اما اینکه اکنون به کدام سمت و سو برویم با پیچیدن نسخه ممکن نیست. جامعه و مردم و ‌روح جمعی، مسیر را مشخص می‌کند که به کدام سمت باید رفت. نباید فراموش کرد که بخش‌های زیادی از این فرهنگ دورریختنی است. برخلاف مطلبی که چند دهۀ گذشته با عنوان تهاجم فرهنگی مطرح شد، باید دانست که ما تأثیرات فرهنگی داریم. فرهنگ‌ها به‌سرعت بر روی هم اثر می‌گذارند. بخشی از فرهنگ را هم باید از دیگر فرهنگ‌ها دریافت کرد.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

ضیاء: انتخاب بین سنت و مدرنیته دستوری و از سوی حکومت‌ها قابل نسخه پیچی نیست. تجربه نشان داده که اگر دولت‌ها نسخه‌ای هم بپیچند، تأثیری نخواهد داشت یا تأثیر برعکس می‌گذارد. من حتی توقع حمایت از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد را ندارم، زیرا در صورت حمایت، کار مجدداً به صورت سفارشی خواهد بود و این نهاد در نقش تهیه‌کننده ظاهر شده و توقع خاصی دارد. دولتمردان لازم است که مدیران متخصص انتخاب کنند. اینکه مدیر غیرمتخصص بر صندلی بنشیند و از متخصصان توقع داشته باشد که به او برنامه جهت اجرا بدهند، معقول نیست. مثل این است که کسی که تار زدن بلد نیست کنسرت برگزار کند و توقع داشته باشد که نوازندگان به او بگویند چطور باید در لحظه تار بزند.

من معتقدم که هر کجا که دولت تصدی‌گری خود را کم کرده اتفاقات خوبی افتاده است‌. یکی از بزرگ‌ترین اتفاقات مثبت در این چند دههٔ اخیر احیای بناهای تاریخی و تأسیس بوم‌گردی است. همان‌گونه که اسلحه و توپ‌های غربی با هنر ایرانی و نقره‌کوبی و … تزیین می‌شدند، این بوم‌گردی‌ها نیز به امکانات مدرن مجهز شده و آماده برای پذیرش گردشگر هستند. در هر روستایی سر بزنید، حداقل یک اقامتگاه بوم‌گردی احداث شده است. حال باید پرسید که دولت برای توسعهٔ این اقامتگاه‌ها چه کرده است؟ دولت باید اجازه دهد که خود مردم چالش‌های فرهنگی را مدیریت کنند. ما باید تلاش کنیم که نقاط مثبت مدرنیته را اخذ کرده و نقاط منفی آن و بخش‌هایی از آن که با فرهنگ ما سازگار نیست را طرد کنیم. این مهم زمانی شدنی است که کار به کاردان سپرده شود. کارنابلدها نمی‌توانند از بالا به‌صورت دستوری مسئله‌ای را حل کنند.

ضیاء همچنین در ادامۀ اظهارات حشمت‌الله انتخابی مبنی بر وجود نخبگان فرهنگی در اصفهان نیز چنین بیان کرد: نتیجۀ کار افراد کارنابلد این است که همهٔ بزرگانی چون گلشیری، جمال‌زاده، همایی، شهناز و … از این شهر فرار کردند. اینکه بزرگان فکری و فرهنگی این شهر، از اصفهان فرار می‌کنند باید آسیب شناسی شود. لازم است که ریل‌گذاری‌های مدیریتی اصلاح شود. من روزی به صداوسیمای اصفهان دعوت شدم. از دعوت‌کننده خواستم که از نخبگانی چون دکتر محسن رنانی دعوت کنند. ایشان به من گفتند که پیشتر به دکتر رنانی پیشنهاد شده و ایشان دعوت ما را نپذیرفتند. ما باید به این پرسش فکر کنیم که چرا یکی از نخبگان شهر ما این دعوت را نپذیرفته است و مشکلش را حل کنیم. من بعداً از دکتر رنانی علت را جویا شدم و ایشان گفتند که من به متصدی مربوطه در صداوسیما گفتم که فقط در برنامۀ زنده حاضر خواهم شد که حرف‌هایم تقطیع نشود. مسئلهٔ طرد نخبگان شهر، مختص به دکتر رنانی نیست و در مورد اساتید دیگری چون آقای کلباسی، آقای اخوت، آقای نیکبخت و استاد مظاهری نیز صادق بود. مسئله این نیست که اصفهان دیگر نخبۀ فرهنگی ندارد مسئله این است که این افراد طرد شدند و اکنون کسانی می‌خواهند مشکلات ملت را حل کنند که خودشان یک مشکل هستند و با این نخبگان اختلاف‌نظر دارند.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

در ادامۀ این نشست دو پرسش ازسوی مخاطبان مطرح شد؛ یکی از حاضران درخصوص تأثیر مهاجرت گستردۀ مردم افغانستان به اصفهان و تأثیر آن بر هویت فرهنگی و اجتماعی این شهر پرسید.

انتخابی در پاسخ به این پرسش چنین توضیح داد: مهاجرت افغانستانی‌ها مخصوصاً در سه سال اخیر به یکی از مباحث حساس در کشورمان بدل شده است. درواقع، این مسئله بعد از حملۀ طالبان و قدرت‌یابی آن پررنگ شد. می‌خواهم بحث مردم افغان را از دو زاویۀ متفاوت نگاه کنیم. یکی تصمیمات سیاستمداران و بالادستی‌هاست که من به آن وارد نمی‌شوم. اما حرفی با مردم اصفهان دارم و می‌خواهم تأکید کنم که پذیرش افغان‌ها کاملاً اقدامی انسانی و درست بوده است. افغانستان در گذشته تکه‌ای از ایران و فرهنگ این دیار بود. با افغان‌ها در اصفهان رفتاری دوگانه شده است؛ گاهی همراه با توهین بوده و گاهی نیز صمیمانه صورت گرفته. باید روابط خوبی میان ما و آن‌ها شکل بگیرد. الان چند نفر از مردم ما، جوانان و آشنایان ما در خارج از کشورند؟ توهین به افغان‌ها مانند این می‌ماند که مردم یا سیاستمداران کشورهای اروپایی و آمریکایی به ایرانیان مهاجر توهین کنند. مردم افغانستان بسیار زحمتکش‌اند و اکنون در کارهای دستی یا شغل‌هایی که نیروی جسمی فراوانی می‌خواهد در اصفهان نقش پررنگی دارند. من احساس می‌کنم برخی از داده‌های مردم دربارۀ افغان‌ها فقط شایعات مجازی است و واقعیت ندارد. افغان‌ها در بسیاری از نقاط شهر که شاید به چشم نیاید در حال خدمت به اصفهان هستند.

ضیاء نیز در پاسخ به پرسش یکی دیگر از حاضران در نشست دربارۀ فضای عقیدتی مردم اصفهان در طول تاریخ و همچنین یادداشت اخیر منتشرشده از سوی محسن رنانی با عنوان «اصفهان روستای نصف جهان» چنین بیان کرد: مردم اصفهان در طول تاریخ نیز تعصب دینی داشته‌اند. عبدالجلیل رازی که از شیعیان است در کتاب «بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضائح الروافض» هر کجا که نیاز داشته از افراد اهل سنت خیلی متعصب نام‌ ببرد، از اصفهانی‌ها نام برده است. حنفی‌ها و شافعی‌ها در اصفهان دوران کمال‌الدین اسماعیل نیز اختلافات بسیار و جنگ‌های شدیدی داشتند. شافعی‌ها با مغولان به شرط اینکه حنفی‌ها را از بین ببرند، سازش کرده و دروازه‌های شهر را به روی آنان گشودند. در نهایت نیز مغولان ابتدا خودِ شافعی‌ها را غارت کردند. 

من معتقدم که دکتر رنانی در موقع نگارش یادداشت «روستای نصف‌جهان» ناراحت بودند، ولی از آنجایی که انتقادپذیر هستند، هم‌اکنون چندین نقد به این یادداشت را نیز در تارنمای خود منتشر کردند. یادداشت ایشان باعث شد که محافل این چنینی شکل بگیرد و هویت فرهنگی اصفهان آسیب‌شناسی شود و در مورد پسرفت‌ها و پیشرفت‌های آن گفت‌وگوهایی شکل بگیرد.

هویت فرهنگی اصفهان در کشاکش سنت و تجدد

انتهای پیام

source

توسط wisna.ir