در سال ۲۰۱۸ جان کرازینسکی در مقام کارگردان و بازیگر، آغازگر فرنچایزی خاص و متمایز به نام «یک مکان ساکت» شد.
فرنچایزی که در سومین گام خود به فیلم «یک مکان ساکت: روز اول» رسیده است که پیش درآمدی بر ۲ فیلم قبلی محسوب میشود.
فیلم «یک مکان ساکت» که در سال ۲۰۱۸ اکران شد به راستی فیلمی متمایز و خاص در ژانر وحشت (Horror) بود و با اینکه از عناصری مشابه با آثار بی ارزش متعدد این ژانر در سالیان اخیر استفاده میکرد اما توانست به اثری باارزش نه تنها از منظر عامه مردم بلکه از دید منتقدان سینمایی تبدیل شود و بدون شک میتوان آن را یکی از بهترین فیلمهای دهه اخیر سینمای هالیوود در ژانر وحشت دانست. جان کرازینسکی از عنصر صدا و سکوت به شکلی جذاب و سینمایی بهره برد. همچنین نقش آفرینی خوب همسرش، امیلی بلانت- که از سال ۲۰۱۰ با یکدیگر خانواده تشکیل دادهاند-، یکی دیگر از نقاط قوت فیلم محسوب میشد.
در سال ۲۰۲۰ و در همهگیری ویروس منحوس کرونا، جان کرازینسکی فیلم دوم این مجموعه را با نام A Quiet Place Part II عرضه کرد. از آنجایی که داستان در فیلم اول نیمهتمام مانده بود؛ این فیلم دقیقا ادامه همان فیلم قبلی بود. کرازینسکی به درستی تقریبا تمام اِلِمانهای فیلم اول را در این فیلم هم پیادهسازی کرد تا با اثری باکیفیت و دوست داشتنی روبهرو باشیم که البته دیگر فیلمی جدید محسوب نمیشد چرا که شباهت بسیاری با فیلم اول داشت. در این فیلم علاوه بر امیلی بلانت، کیلین مورفی هم ایفای نقش کرد.
حال در سومین فیلم از این مجموعه، مایکل سارنوسکی جایگزین جان کرازیسنکی شده و کارگردانی این اثر را برعهده گرفته است. داستان فیلم «یک مکان ساکت: روز نخست» همان طور که از نام آن پیداست؛ به روز اول این ماجرا (حمله هیولاهای فضایی به کره زمین) میپردازد و پیش درآمدی بر ۲ فیلم قبلی محسوب میشود. در ادامه به نقد و بررسی این اثر خواهم پرداخت و به این سوال مهم خواهم پرداخت که آیا «یک مکان ساکت: روز نخست» توانسته در حد دو فیلم قبلی ظاهر شود یا خیر؟
بهتر است صحبت درباره این فیلم را با معرفی کارگردان آغاز کنم. مایکل سارنوسکیِ آمریکایی چندان کارگردان مطرحی نیست. اگر نگاهی به آثار او بیندازیم فیلم Pig 2021 (که نیکلاس کیج در آن نقش آفرینی میکند) تنها ساخته سینمایی و بلند او محسوب میشود. سارنوسکی علاوه بر کارگردانی، فیلمنامهنویسی هم انجام میدهد و در فیلم «یک مکان ساکت: روز نخست» هم به مانند فیلم «خوک» هم کارگردانی و هم نویسندگی اثر را برعهده دارد. البته ذکر این نکته ضروری است که اگرچه جان کرازینسکی در این فیلم، برخلاف دو فیلم قبلی کارگردانی اثر را برعهده ندارد اما او هم یکی از تهیهکنندگان فیلم است.
داستان فیلم «یک مکان ساکت: روز نخست» پتانسیل بسیار بالایی داشت چرا که به روز نخست حمله هیولاها به زمین میپردازد. این فیلم میتوانست با ساختِ چند کاراکتر جذاب و ساختِ یک اجتماع گرم و صمیمی (مثل یک خانواده) بخش عمدهای از مسیر موفقیت را طی کند. این فیلم میتوانست ویرانگری حمله هیولاها را به طرز تراژیکی به تصویر بکشد و نشان دهد که چگونه این هیولاها زندگی، خانواده و تمام ویژگیهای انسانی را به تباهی کشیدند. انسان موجودی اجتماعی است و از طریق گفتگو با دیگر انسانها میتواند ارتباط برقرار کند و یک اجتماع بسازد. این هیولاها انسان را مجبور به سکوت میکنند. مجبور به فردگرایی. چیزی که انسان را از اصل خویش دور میسازد. بنابراین فیلم «یک مکان ساکت: روز نخست» دلایل متعددی برای تبدیل شدن به فیلمی فوقالعاده را داشت اما سارنوسکی و سازندگان نتوانستند از پتانسیلهای فیلم بهره ببرند.
یکی از مشکلات فیلم، فیلمنامه آن است. البته فیلمنامه این فیلم به مانند فیلمهای قبلی این مجموعه یک سری از نقاط قوت را کماکان دارد. مثلا مقوله صدا همواره یکی از بزرگترین موضوعات سری فیلمهای «یک مکان ساکت» بوده است. در این فیلم هم صدا نقشی درست و پررنگ در فیلمنامه پیدا میکند و با فیلمی بسیار کم دیالوگ طرف هستیم که در همین حال، مخاطب را به هیچ وجه اذیت نمیکند و بیننده با حس کمبود روبهرو نمیشود. همچنین صداگذاری در فیلم به شکلی بسیار حرفهای اجرا شده است و از صدای هیولاها گرفته تا صدای انفجار و مابقی چیزها همگی در بالاترین کیفیت صداگذاری شدهاند.
اما مشکلِ فیلمنامهای که من از آن حرف میزنم شخصیت پردازی و حفرههای داستانی است. در این فیلم یک کاراکتر اصلی به نام سمیرا (با نقش آفرینی لوپیتا نیونگو) وجود دارد که داستان حول محور این شخصیت میچرخد. شخصیتی کم حوصله که ارتباط چندانی با کسی ندارد و با افراد سالخورده سر و کار دارد. متوجهم که سازندگان با پایان بندی این اثر دلایل انتخاب چنین کاراکترِ فردگرایی را توجیه میکنند اما اینکه به چه دلیل به چنین شکل سادهای پارتنر اول او، اریک (با نقش آفرینی الکس وولف) کنار میرود به هیچ وجه قابل درک نیست! یکی از مهمترین اهداف فیلم باید نمایش روابط انسانی و تغییرشکل و نابودی این روابط پس از فاجعه حمله هیولاها باشد. اما این فیلم در پرده اول و بخشی از پرده دوم (تا نیمه فیلم) کلا یک ارتباط کوچک بین سمیرا و روبن میسازد و آن را هم به باد میدهد و کاراکتر روبن را با کاراکتری به نام اریک تعویض میکند! اگر بنابر چنین اقدامی بود چرا در نیمه اول فیلم، چنین وقتی برای کاراکتر روبن هدر شد؟! نکته اینجاست که پایانِ کاراکتر روبن در فیلم نمیتواند تاثیری روی بیننده بگذارد و در ادامه مسیر فیلم و رشد کاراکتر اصلی هم هیچ اثری ندارد!
باید پذیرفت که «یک مکان ساکت: روز نخست» توانسته در لحظاتی تعلیق ایجاد کند و در یک سری لحظات بیننده را بترساند و تپش قلب او را بالا ببرد. یکی از دلایل این موفقیت، استفاده به موقع، درست و کم از جامپ اسکیرها خصوصا در نیمه ابتدایی فیلم است. فیلمی که قرار باشد مدام از جامپ اسکیر استفاده کند پس از گذشت چند دقیقه اثرگذاریاش را از دست میدهد و روالش برای بیننده خستهکننده و تکراری میشود. در نیمه ابتدایی فیلم، استفاده از جامپ اسکیر بسیار خوب و به اندازه است. به طوری که بیننده تا احساس امنیت میکند با یک صحنه پرالتهاب مواجه میشود. اما متاسفانه در نیمه دوم فیلم (هر چه به اواخر نزدیک میشویم) این نکته مثبت به یک نکته منفی تبدیل میشود چرا که برای دقایق طولانی، با آرامشی بیش از حد در فیلم روبهرو میشویم و بدون اینکه با هیچ التهاب و ترسی مواجه شویم؛ سخنان شاعرانه بین سمیرا و اریک کش پیدا میکند! هر چه که هست فیلم «یک مکان ساکت» در ژانر وحشت و تریلر قرار میگیرد و چنین چیزی قابل قبول نیست! در دقایق پایانی هم خبری از تعلیق، غافلگیری و حتی شوک نیست و بیشتر با چند سکانس اکشن طرف هستیم!
برخلاف بسیاری از انتقادات وارده از طرف فضای مجازی و مردم، لوپیتا نیونگو به شایستگی نقشی که برعهده دارد را بازی میکند و به یکی از نقاط قوت فیلم تبدیل میشود. اکت او شایسته احترام است و به خوبی کاراکتر را به تصویر کشیده است. از احساس تنهایی، تکیدگی و استیصال او گرفته تا لحظاتی که او با اریک ارتباط خوشایندی میگیرد؛ همگی توسط نیونگو با شایستگی اجرا شدهاند. دو بازیگر مکمل مرد دیگر فیلم (الکس وولف و جوزف کوئین) هم نقش آفرینی قابل قبولی ارائه میدهند. شخصا انتظار داشتم جایمن هانسو (بازیگر خوب و مطرح فیلمهایی مثل Blood Diamond که ۲ بار هم نامزد جایزه اسکار شده است) نقش بیشتری در فیلم داشته باشد؛ اما خرده داستان او هم هیچ جای خاصی در داستان پیدا نمیکند و موضوعی هدررفته محسوب میشود.
یکی از نقاط قوت همیشگی فیلمهای A Quiet Place موسیقی متن آنها بوده است. مارکو بلترامی مشهور، موسیقی متن دو فیلم اول این مجموعه را برعهده داشت که نتیجه، مطابق انتظار شنیدنی و قوی بود. در این فیلم، الکسیس گراپزاس ۴۶ ساله – که در فیلم «خوک» با مایکل سارنوسکی همکاری داشته- ساخت موسیقی متن را برعهده دارد که نتیجه خوبی از آب درآمده است.
طراحی جلوه ویژه فیلم هم خوب است. هیولاها به مانند فیلمهای قبلی به صورت فراوان نمایش داده نمیشوند اما در همان لحظات، از طراحی خوبی برخوردارند.
با اینکه فیلم «یک مکان ساکت: روز نخست» میتوانست مضمون مهمی برای ارائه داشته باشد و مفاهیمی مانند عشق، اجتماع و انسانیت را به تصویر بکشد که چگونه توسط این هیولاهای پلید به زوال کشیده میشوند؛ اما به دلایلی که پیشتر ذکر کردم در این زمینه ناموفق عمل میکند. البته از پایان بندی قابل قبول اثر نباید گذشت که فضایی خاص به فیلم تزریق میکند.
در پایان باید گفت فیلم «یک مکان ساکت: روز نخست» علیرغم استفاده از اِلِمانهای دو فیلم قبلی، مثل استفاده درست از صدا و سکوت در فیلم، ضعفهای کمی ندارد. با اینکه این اثر را میتوان اثری قابل قبول و قابل تماشا دانست؛ اما به هیچ وجه نتوانسته از پتانسیلهای موجود بهره ببرد و نسبت به دو فیلم خوب و متمایز قبلی، در جایگاهی پایینتر قرار میگیرد.
نمره: ۶ از ۱۰
source