حالا که اخبار ساخت سریال جدیدی از Harry Potter روز به روز بیشتر میشوند، نوبت به آن رسیده تا نگاهی دقیقتر به این مجموعه بیندازیم؛ مطلب امروز شامل اسپویلر برای جهان The Wizarding World میشود.
۱۱) فیلم Fantastic Beasts The Secrets of Dumbledore: بدترین اشتباه جهان جادو

Fantastic Beasts: The Secrets of Dumbledore (2022) ضعیفترین اثر در فرنچایز دنیای جادو محسوب میشود که با سردرگمی روایی، عدم توسعه شخصیتها و ناتوانی در بازآفرینی جادوی قسمتهای اورجینال دست و پنجه نرم میکند. این فیلم از بحران هویت رنج میبرد؛ نمیداند میخواهد یک ماجراجویی خیالانگیز پر از موجودات جادویی باشد یا یک اثر هیجانی سیاسی تاریک درباره صعود گریندلوالد به قدرت. نتیجه، طرحی آشفته و گسسته که به سختی وجود خود را توجیه میکند و زیر بار توضیحات اضافی خفه شده است؛ این آرک پس از دو فیلم و بیلدآپ، تنها یک داستان جانبی بوده است.
یکی از بزرگترین اشتباهات فیلم، کنار گذاشتن «جانوران شگفتانگیز» عنوانی است که به عنصری صرفاً تزئینی کاهش یافتهاند. در حالی که نیفلر همچنان صحنهها را میدزدد، حضور این موجودات بیشتر شبیه نوستالژیپراکنی است تا بخشی معنادار از داستان. از طرفی، درگیری مرکزی، نبرد شطرنجگونه دامبلدور علیه گریندلوالد، فاقد وزن عاطفی است. با وجود اجرای گیرای مادس میکلسن در نقش گریندلوالد (که بهبودی چشمگیر نسبت به بازی تئاتری جانی دپ محسوب میشود)، هیجان نبرد نهایی توخالی به نظر میرسد چراکه به یک آتشبس غیررضایتبخش ختم میشود و تنش سه فیلم را بیمعنا میکند.
فیلم از نظر بصری، با طراحیهای صحنه خیرهکننده و سینماتوگرافی اتمسفریک، زیبا است اما این عناصر نمیتوانند ضعف فیلمنامه را جبران کنند. ریتم فیلم بهویژه در اکت سوم طولانی، کشدار است و اتکای بیش از حد به نوستالژی (مثل حضورهای کوتاه هاگوارتز) بیشتر شبیه تلاشی ناامیدانه برای بازگرداندن جادوی هری پاتر است تا ایجاد مسیری مستقل. در نهایت، The Secrets of Dumbledore نه جذابیت Fantastic Beasts اصلی را دارد و نه عمق داستانهای هری پاتر…
۱۰) عنوان Fantastic Beasts The Crimes of Grindelwald: دنبالهای که نباید ساخته میشد

Fantastic Beasts: The Crimes of Grindelwald (2018) به عنوان دومین فیلم ضعیف دنیای جادو تنها به دلیل ضعیفتر بودن دنبالهاش از رتبه آخر فرار کرده است. این فیلم از طرحی پیچیده و شلوغ رنج میبرد که شخصیتها و روایتهای توسعهنیافته زیادی را معرفی کرده و مخاطب را بیشتر گیج میکند تا مجذوب. منتقدان و طرفداران به یک اندازه از بیانسجامی روایی آن انتقاد کردند. برخلاف داستانسرایی منسجم سری Harry Potter، این فیلم انبوهی از ایدههای نامرتبط است: از پیچوخم اجباری داستان کریدنس تا تغییر جهت ناگهانی و عجیب کویینی گلدشتاین، که هیچکدام وزن عاطفی لازم را نداشتند.
بازی جانی دپ در نقش گریندلوالد نیز یک اشتباه بزرگ بود… اجرای اغراقشده و کمیک او با فضای سیاسی تاریک فیلم در تضاد بود. حتی جانوران «شگفتانگیز» عنوان هم به حاشیه رانده شدند و به عناصر پسزمینه کاهش یافتند؛ انتخابی عجیب با توجه به ایده اصلی این فرنچایز جانبی. حتی نیوت اسکمندر، که قرار بود قهرمان داستان باشد، بیشتر شبیه یک تماشاگر منفعل در فرنچایز خودش است؛ زیر سایه انبوهی از شخصیتهای بیفایده که کمکی به داستان اصلی نمیکنند.
از نظر بصری، فیلم زیباییشناسی خاص دنیای جادو را حفظ کرده اما هیچ مقدار جلوههای ویژه نمیتواند فیلمنامه ضعیف را نجات دهد. ریتم کند است، افشاگریهای کلیدی تاثیرگذار نیستند و پایانبندی، با پیچش «کریدنس یک دامبلدور است»، بیشتر شبیه یک ترفند افتضاح برای شوکه کردن است تا یک پرداخت روایی معنادار. هرچند بازی جذاب جود لو در نقش دامبلدور جوان نقطه روشنی است اما حتی اجرای او هم نمیتواند از اشکالات اساسی فیلم بکاهد. در نهایت، Crimes of Grindelwald اثری آشفته و غیررضایتبخش است که وجود خود را توجیه نمیکند و به عنوان نقطه ضعف دنیای جادو شناخته میشود.
۹) فیلم Fantastic Beasts and Where to Find Them: آغاز سهگانهای بدتر از سیکوئلهای Star Wars

Fantastic Beasts and Where to Find Them (2016) در رتبه دهم فیلمهای دنیای جادو قرار میگیرد، که آن را در کنار دنبالههایش در رده پایین جای میدهد چون با لحن ناهماهنگ، تمرکز روایی ضعیف و ناتوانی در بازآفرینی جادوی سری اصلی هری پاتر دست و پنجه نرم میکند. هرچند این فیلم با معرفی فضای تازه نیویورک دهه ۱۹۲۰ و قهرمان دوستداشتنیاش نیوت اسکمندر (با ایفای نقش ادی ردمین) شروع خوبی دارد اما در تعادل بخشیدن بین ماجراجویی خیالانگیز جانوران جادویی و طرح تاریکتر و پیچیدهتر ابسکیوروس، نیروی جادویی انگلی که ارتباطی با «جانوران شگفتانگیز» عنوانی ندارد، ناموفق است. بزرگترین ضعف فیلم بحران هویت آن است: نمیداند میخواهد یک ماجراجویی سبکوزن باشد یا کاوشی تاریک درباره ظلم به جادوگران؛ نتیجه، تغییر لحنی آزاردهنده است که هر دو خط داستانی را تضعیف میکند.
شخصیتهای مکمل مثل کویینی و جیکوب کمی قلب و طنز به داستان میبخشند اما روایت شرورانه مربوط به کریدنس (ازرا میلر) توسعهنیافته و عجولانه به نظر میرسد و به اوجی غیررضایتبخش میرسد که جلوههای بصری را بر پرداخت عاطفی ترجیح میدهد. فیلم از جلوههای ویژه بیش از حد رنج میبرد؛ جایی که موجوداتی مثل نیفلر و اکامی بیشتر به فرصتی برای فروش محصولات تبدیل شدهاند تا بخشی معنادار از داستان. هرچد دنیاسازی از نظر بصری لذتبخش بوده، مثل MACUSA و دنیای زیرزمینی جادوگران، اما فیلمنامه فاقد عمق و انسجام فیلمهای هری پاتر است. این عناصر بیشتر شبیه الحاقات تصنعی به نظر میرسند تا گسترشی ارگانیک از داستان.
در نهایت، Fantastic Beasts اثری قابل تماشا اما پراشکال است که در مقایسه با سری اصلی رنگ میبازد. بازی دوستداشتنی ادی ردماین و چند لحظه جادویی خاص، آن را از بدترین بودن نجات میدهد اما روایت آشفته و عدم جهتگیری واضح، آن را به عنوان سومین و آخرین فیلم ضعیف این فرنچایز تثبیت میکند.
۸) عنوان Harry Potter and the Deathly Hallows Part 1: بخشی ناقص از یک داستان حماسی

Harry Potter and the Deathly Hallows: Part 1 (2010) در رتبه هشتم بهترین فیلمهای این فرنچایز قرار میگیرد، اثری فنی و قوی اما ناهماهنگ که به دلیل هویت نیمهتمامش به عنوان بخشی از یک داستان بزرگتر رنج میبرد. هرچند این فیلم با تصاویر خیرهکننده، فضای تاریکتر و اجرای قوی سه قهرمان اصلی میدرخشد اما مشکلات ریتم و فقدان یک آرک روایی رضایتبخش، مانع از رسیدن آن به اوج قسمتهای قبلی میشود. فیلم در ایجاد فضایی پر از اضطراب عالی عمل میکند؛ بهویژه در سکانسهایی مثل حمله به وزارت سحر و جادو و انیمیشن «قصه سه برادر» که یکی از خلاقانهترین لحظات فرنچایز محسوب میشود. اما تصمیم به تقسیم کتاب پایانی به دو فیلم، منجر به اکت میانی طولانی شده است؛ جایی که سکانسهای کمپینگ سهنفره، شتاب داستان را به حد خزیدن میرساند و فیلم را بیشتر شبیه یک مقدمه میکند تا یک اثر مستقل.
وزن عاطفی داستان با انتقالهای ناگهانی و روایتهای عجیب، مثل معرفی ناگهانی تکه آینه سیریوس یا عدم ارائه توضیح درباره شخصیتهایی مثل گریندلوالد، کمرنگ شده و تماشاگران غیرکتابخوان را گیج میکند. هرچند فضای تاریک و بالغتر فیلم تحسینبرانگیز است اما در تعادل بخشیدن بین این فضای تلخ و جذابیتهای همیشگی فرنچایز ناموفق است و بیش از حد به نوستالژی (مثل بازگشت دابی) متکی است تا ضعفهای روایی را بپوشاند. نقطه اوج فیلم در عمارت مالفوی پرتنش و خوشساخت بوده اما پایان ناگهانی حس نارضایتی ایجاد کرده و این تصور را تقویت میکند که این فیلم صرفاً مقدمهای برای Part 2 است.
در نهایت، Deathly Hallows: Part 1 اثری بصری و خیرهکننده اما پراشکال است که با تمرکز بر توسعه شخصیتها و تنش اتمسفریک ارتقا مییابد اما ساختار ناکامل و اشتباهات ریتمیک، سنگینی آن را بیشتر میکنند. این فیلم پلی ضروری برای پایان داستان است اما بهتنهایی ضعفهایی دارد.
۷) فیلم Harry Potter and the Half-Blood Prince: آغاز دوران خاکستری دنیای جادویی

Harry Potter and the Half-Blood Prince (2009) در رتبه هفتم بهترین فیلمهای فرنچایز قرار میگیرد؛ اثری بصری و مجلل اما با لحنی ناهماهنگ که در تعادل بخشیدن بین روایت تاریکتر و انحرافات کمیک ناموفق است. هرچند کارگردان دیوید ییتس برخی از چشمنوازترین سینماتوگرافیهای سری را ارائه میدهد، با رنگهای کهربایی و راهروهای پرازسایه هاگوارتز، اما ریتم فیلم به دلیل تقسیم تمرکز بین گذشته ولدمورت و درامهای نوجوانانه شخصیتها آسیب میبیند. این اقتباس، عناصر مهم کتاب، مثل تاریخچه غنی شاهزاده دورگه، را حذف کرده و اهمیت آن را به نفع روایتهای عاشقانه طولانی کمرنگ میکند… گویی این بخشها بیشتر به یک درام نوجوانانه CW شباهت دارند تا فصل سرنوشتساز جنگ جادوگری.
تام فلتون در نقش دراکو مالفوی بهترین بازی عمرش را ارائه میدهد، تصویر او از یک مرگخوار اجباری، حس تراژدی واقعی ایجاد میکند، اما این خط داستانی جذاب با تغییر لحنهای ناگهانی قطع میشود… صحنههایی مانند عشق آزاردهنده لاوندر براون و رون یا حمله ناگهانی مرگخوارها به خانه ویزلیها که به هیچجا نمیرسد. قویترین لحظات فیلم، کاوش در گذشته ولدمورت از طریق قدح دامبلدور است؛ تبدیل تام ریدل جوان به ارباب تاریکی یکی از روانشناسانهترین آرکهای فرنچایز محسوب میشود. جیم برادبنت در نقش هوراس اسلاگهورن نیز بافت دلپذیری به فیلم میبخشد؛ بهویژه در اعتراف تلخ او درباره لیلی پاتر. اما این نقاط قوت نمیتوانند ضعفهای ساختاری فیلم را جبران کنند.
سکانس غار و خیانت شوکآور اسنیپ، ضربات عاطفی سنگینی وارد میکنند اما پرداخت عجولانه مراسم تشییع دامبلدور، در مقایسه با پایان غمانگیز کتاب، نشاندهنده شکست اقتباس در حفظ عمق عاطفی منبع اصلی است. در نهایت، Half-Blood Prince اثری جذاب است که ایراداتی کوچک و کلیدی دارد؛ زیبایی بصری و بازیهای درخشانش تحت تاثیر روایت ناقص و فرصتهای ازدسترفته قرار میگیرند.
۶) عنوان Harry Potter and the Goblet of Fire: مسابقهای هیجانانگیز و بازگشت لرد تاریکی

Harry Potter and the Goblet of Fire (2005) در رتبه ششم بهترین فیلمهای فرنچایز جای میگیرد؛ اثری هیجانانگیز و فوقالعاده که به وقایعی غیرمنتظره و جذاب میپردازد. کارگردان مایک نیوول اولین فیلم با مقیاس واقعی بلاکباستر را ارائه میدهد؛ مسابقات سه جادوگر صحنههای خیرهکنندهای مثل تعقیب اژدها و ماجرای آبزیان را خلق میکند اما قصهگویی عجولانه، لحظات کلیدی عاطفی را به حاشیه میراند. این اقتباس، روایتهای پیچیده کتاب، مثل وینکی و شرطبندی لودو باگمن، را حذف کرده و حتی گذشته ولدمورت هم نادیده گرفته میشود… در همین حین به درامهای نوجوانانه بیمزه مثل قهر رون یا صحنههای خجالتآور یول بال بیش از حد پرداخته میشود.
رالف فاینز در اولین حضور ترسناکش به عنوان ولدمورت میدرخشد؛ احیای او در گورستان یکی از ترسناکترین لحظات فرنچایز است! اما فیلم از شخصیتهای کلیدی مثل مد-آی مودی (که افشای نقشش بدون بیلدآپ مناسب، تاثیرش را از دست میدهد) بهره کافی نمیبرد و نقش دابی به یک حضور گیجکننده کاهش میابد. تغییر ناگهانی لحن از چالشهای مسابقه به قتل بیرحمانه سدریک دیگوری آزاردهنده است؛ مرگ او در مقایسه با کتاب، وزن عاطفی لازم را ندارد. هرچند سینماتوگرافی، گسترش دنیای جادوگری، از شکوه جام جهانی کوییدیچ تا ترس مارپیچ، را به خوبی نشان میدهد اما قصهگویی عجولانه، آرک شخصیتیهایی مثل رشد اعتمادبهنفس نویل یا فعالیت هرماینی در S.P.E.W. را ناتمام میگذارد.
بازی خیرهکننده برندان گلیسون در نقش مد-آی و دوئل نفسگیر هری و ولدمورت در گورستان از نقاط قوت فیلم هستند اما Goblet of Fire به جایگاهی مهم یا قدرت روایت قسمتهای بالاتر نمیرسد… اثری بصری و چشمگیر اما نقصهای داستانی که با تدوین منظمتر و احترام به پیچیدگی منبع اصلی میتوانست یکی از بهترین فیلم سری باشد.
۵) فیلم Harry Potter and the Chamber of Secrets: از عنکبوتهای غولآسا تا مار باسیلیسک

Harry Potter and the Chamber of Secrets (2002) در رتبه پنجم بهترین فیلمهای فرنچایز قرار میگیرد؛ اقتباسی وفادار و بصری غنی که نسبت به قسمت اول پیشرفت دارد. کارگردانی کریس کلمبوس، دنیای جادو را با صحنههایی خیرهکننده، مثل فورد پرنده یا عمق ترسناک تالار اسرار، گسترش میدهد و در عین حال، جذابیت فانتزی سنگ جادو را حفظ میکند. بازیگران کودک، دنیل ردکلیف، روپرت گرینت و اما واتسون، اجراهای مطمئنتری دارند! اگرچه دیالوگپردازیهای گاه خشک آنها، نشاندهنده مهارت در حال رشدشان است.
بزرگترین نقطه قوت فیلم، روایت تاریکتر و منسجمتر آن در مقایسه با قسمت اول است؛ بهویژه در کاوش گذشته تام ریدل و نبرد ترسناک با باسیلیسک که یکی از بهیادماندنیترین سکانسهای سری محسوب میشود. بازی مسحورکننده کنت برانا در نقش گیلدروی لاکهارت، طنز لازم را تزریق میکند اگرچه افراط در مسخرهبازی او با فضای ترسناک فیلم، مثل سنگشدن دانشآموزان یا تسخیر جینی، در تضاد است. نقش آفرینی سرد و مرموز جیسون آیزاکس در نقش لوسیوس مالفوی، حساسیت داستان را بالا میبرد اما حضور محدود او باعث میشود شرارتش بهطور کامل درک نشود.
هرچند Chamber of Secrets در دنیاسازی عالی عمل میکند، با معرفی خانه ویزلیها، معجون تغییر چهره و اولین حضور دابی، اما در عمق عاطفی ضعیف است. لحظات کلیدی مثل آسیب روانی جینی یا قربانیان باسیلیسک، به عناصر صرفاً پیشبرنده داستان کاهش یافتهاند. تکیه بیش از حد فیلم به دیالوگهای توضیحی (مثل اطلاعات طولانی آراگوگ) ریتم آن را کند میکند. با این حال، این فیلم پلی ضروری به سمت تاریکتر شدن سری است؛ ترکیب خیال و ترس با کیفیتی فنی که هرچند با اشکالاتی همراه است اما پایهای برای قسمتهای بعدی میشود.
۴) عنوان Harry Potter and the Philosopher’s Stone: آغازی بینقص و کودکانه برای جهان جادو

Harry Potter and the Philosopher’s Stone (2001) جایگاه خود را به عنوان چهارمین فیلم برتر این فرنچایز تثبیت میکند؛ معرفی جادویی اما نامطمئن که شگفتی دنیای رولینگ را به تصویر میکشد و با مشکلات ریتم و محدودیتهای بازیگران جوان دست و پنجه نرم میکند. کریس کلمبوس با کارگردانی وفادارانه و مملو از جزئیات دقیق، باشکوهی هاگوارتز را به شکلی بینقص معرفی مینماید؛ از شمعهای شناور تالار بزرگ تا پلههای متحرکی که حتی پس از دههها همچنان حیرتانگیز هستند. بزرگترین نقطه قوت فیلم، حس کشف کودکانه آن است؛ به ویژه در صحنههای ابتدایی مثل آشکار شدن کوچه دیاگون یا اولین مواجهه هری با کلاه گروهبندی، لحظاتی که زبان بصری دنیای جادو را به بهترین شکل برای نسلها تعریف کردند.
با این حال، وفاداری افراطی فیلم به کتاب گاهی علیه آن عمل میکند؛ با توضیحات ناشیانه (مثل قوانین آیینه جادویی که دوبار توضیح داده میشود). اکت سوم این فیلم و رویارویی سهنفره با کوییرل بیشتر شبیه مرحلهای از یک بازی ویدیویی است تا روایتی سینمایی. بازیگران کودک اگرچه دوستداشتنی هستند و چشمانی گردشده دارند اما اجراهای ناهمگونی ارائه میدهند (نگاههای مداوم خیرهوار رون، دیالوگهای خشک هری)… البته آلن ریکمن در نقش اسنیپ و رابی کالترین در نقش هاگرید بلافاصله هر صحنهای را ارتقا میدهند (روحشان شاد). موسیقی ماندگار جان ویلیامز بار اصلی ایجاد طنین عاطفی را بر دوش میکشد! به ویژه در لحظات آرامتر مثل نگاه هری به آیینه یا تم هدویگ که روی قطار هاگوارتز به اوج میرسد.
اگرچه فیلمهای بعدی دینامیک شخصیتی غنیتر و طرحریزی فشردهتری داشتند اما The Philosopher’s Stone در جادوی بینظیر دنیاسازی بیهمتا باقی میماند؛ اثری پایهای که کاستیهایش به خاطر ثبت بینقص شادی اولین قدم گذاشتن به دنیای جادو بخشیده میشوند. این فیلم کپسول زمانی نوستالژیکی است که هنوز هم کارایی دارد! دقیقاً به این دلیل که حس زنده شدن تخیلات کودکی موجود در همه ما را منتقل میکند؛ با وجود همه دستوپاچگیهایش.
۳) فیلم Harry Potter and the Order of the Phoenix: حماسیترین نبرد میان خدایان جادو

Harry Potter and the Order of the Phoenix (2007) با ارائه تاریکترین و سیاسیترین قسمت فرنچایز تا آن زمان، جایگاه خود را به عنوان سومین فیلم برتر این سری بهدست میآورد. اولین کارگردانی دیوید ییتس سبک تصویری خشنتر و فوریتری را به ارمغان میآورد که کاملاً با چرخش تاریک داستان همخوانی دارد؛ از شروع ترسناک و متفاوت تا نبرد نفسگیر نهایی در وزارت سحر و جادو. این فیلم با مهارت طولانیترین کتاب را در کوتاهترین زمان اجرا بدون از دست دادن جوهره آن فشرده میکند و روی خشم و انزوای هری با شدتی حیرتآور تمرکز دارد.
دنیل ردکلیف یکی از بهترین ایفای نقشهای دوران حرفهای خود را ارائه میدهد؛ به ویژه در صحنه خشمگینانه او مقابل دامبلدور. ایملدا استنتون در نقش دولورس آمبریج به ترسناکترین شرور سری تبدیل میشود، دقیقاً به دلیل حضور شیرین و بیمارگونهاش، تا جایی که صدای «هم هم» او از هر نفرین جادوگر تاریکی ترسناکتر میشود.
معرفی «ارتش دامبلدور» به فیلم روح میبخشد؛ جایی که سکانسهای تمرین در اتاق نیازمندیها هم جادوی هیجانانگیز و هم لحظات تاثیرگذار شخصیتی را ارائه میدهند (تصمیم آرام نویل برای بزرگداشت والدینش برجسته است). اگرچه برخی از حذف روایتهای کتاب ابراز تاسف میکنند اما روایت متمرکزتر باعث میشود معرفی لونا لاوگود و مرگ تراژیک سیریوس بلک تاثیر بیشتری داشته باشند. نبرد وزارت سحروجادو همچنان تماشاییترین دوئل فرنچایز باقی میماند! جایی که مبارزه بدون چوبدستی ولدمورت و دامبلدور جادو را به شکلی بیسابقه به نمایش میگذارد و جمله پایانی گری اولدمن («عالی بود، جیمز») با سادگیاش ویرانگر است.
Order of the Phoenix جایی موفق میشود که دیگر قسمتها شکست خوردهاند؛ متعادل کردن درام شخصیتی صمیمی با خطرات بزرگ و حماسی ثابت میکنند که این سری میتواند از فانتزی کودکپسند فراتر رفته و به چیزی غنیتر و پرمعناتر تبدیل شود! داستان بلوغی که در آن نبرد واقعی نه با جادوگران تاریک، بلکه با سیستمهایی است که آنها را ممکن میسازند.
۲) عنوان Harry Potter and the Deathly Hallows Part 2: بهترین و احساسیترین پایان ممکن

Harry Potter and the Deathly Hallows: Part 2 (2011) به عنوان دومین فیلم برتر فرنچایز، پایانی تقریباً بینقص ارائه میدهد که اکشن نفسگیر را با پرداخت عاطفی عمیق متعادل میسازد. دیوید ییتس فیلمی نهایی و خیرهکننده میسازد که هر فریم آن پس از هفت فیلم بیلدآپ احساسی حماسی دارد؛ از فرار آتشین از گرینگوتز بر پشت اژدها تا زیبایی تکاندهنده خاطرات اسنیپ در قدح خاطرات. نبرد هاگوارتز مدرکی از استادی فیلمسازی بلاکباستر است؛ جایی که عظمت آشفته آن هرگز بر لحظات صمیمی شخصیتها سایه نمیاندازد: ایستادگی نویل، لحظه به یاد ماندنی خانم ویزلی («دختر من نه!»)، و صحنه دردناک فرد، لوپین و تانکس بیحرکت در تالار بزرگ.
آلن ریکمن با بازی در نقش اسنیپ نقطه اوج حرفهای خود را رقم میزند؛ جایی که سکانس «قصه شاهزاده» عشق تراژیک او به لیلی را به گونهای آشکار میکند که کل سری را بازتعریف مینماید! آن هشت کلمه ساده («بعد از این همه زمان؟» «همیشه.») از هر طلسمی سنگینتر است. اگرچه فیلم برخی جزئیات کتاب را سریع مرور میکند (راهحل ابرچوبدستی عجولانه به نظر میرسد) اما هر ضربه عاطفی ضروری را به درستی اجرا میکند! به ویژه راهپیمایی هری به سوی مرگ در جنگل ممنوعه، جایی که آسیبپذیری آرام ردکلیف و تم «لیلی» اثر جان ویلیامز یکی از تکاندهندهترین صحنههای قربانی شدن در سینما را خلق میکند. قسمت پایانی اگرچه بحثبرانگیز است اما به اندازه کافی حس کامل شدن را بدون ایراد ایجاد میکند و گریم کمی ضعیف پیری به خاطر تقارن تکاندهنده دیدن تکمیل سفر هری بخشیده میشود.
آنچه Part 2 را بالاتر از اکثر پایانبندیهای فرنچایز قرار میدهد، امتناع آن از اولویت دادن جلوههای بصری بر روح داستان است! حتی در میان پرواز اژدها و قلعههای فروپاشیده، قدرت آن از دیدن این شخصیتهایی میآید که با آنها بزرگ شدهایم و اکنون با سرنوشت خود روبرو میشوند. همین موضوع نشان میدهد فقط یک فیلم فانتزی بزرگ در انتظار ما نبود بلکه گواهی بر جادوی ماندگار داستانگویی را برایمان به ارمغان آورد.
۱) فیلم Harry Potter and the Prisoner of Azkaban: نقطه طلایی و دستنیافتنی مجموعه

Harry Potter and the Prisoner of Azkaban (2004) به عنوان شاهکار بیچون و چرای فرنچایز دنیای جادو، اثر سینمایی خیرهکنندهای است که این سری را از ماجراهای جذاب کودکانه به داستانگویی عمیق ارتقا داد. آلفونسو کوارون با تزریق شعر تصویری نفسگیر به فرنچایز، از سفر تکاندهنده و سورئال اتوبوس شب تا دگردیسی فصلی درخت بید کتکزن، و جان ویلیامز با بازآفرینی فضای موسیقایی با تم ملانکولیک «پنجرهای به گذشته»، این فیلم را خلق کردند. اینجا جایی است که بازیگران کودک واقعاً به خود میآیند: دنیل ردکلیف خشم و آسیبپذیری هری را منتقل میکند اما واتسون در نقش هرمیون عمق جدیدی نشان میدهد! تام فلتون نیز در نقش دراکو که ادای دیالوگ «نمیدانستم تو میتوانی بخوانی» او همچنان کلاس استادی در بیرحمی نوجوانی را به نمایش میگذارد.
گری اولدمن در نقش سیریوس بلک و دیوید تولیس در نقش ریموس لوپین پیچیدگی بزرگسالانه را به سری آوردند؛ با بازیهایی آمیخته از دردی قدیمی و وفاداری! در همین حین، مایکل گمبون در نقش دامبلدور بالاخره تعادل کامل بین شوخطبعی و خرد را یافت. سکانس زمانگردان همچنان یکی از ظریفترین پارادوکسهای سینمایی است؛ ساعت سوئیسی روایتی که هر قطعه آن کاملاً در جای خود قرار میگیرد. نبوغ کوارون در این است که جادو را در حقیقت عاطفی معنا میکند؛ پرواز باکبیک فقط CGI تماشایی نیست بلکه لحظهای از آزادی محض برای پسری تحت فشار است؛ دیوانهسازها فقط ابزار پیشبرد داستان نیستند بلکه تجسم افسردگیاند که پیروزی پاترونوس هری را کاتارتیک میسازند.
برخلاف قسمتهای بعدی که زیر بار تعهدات فرنچایز خم شدند، Prisoner of Azkaban به عنوان یک تمثیل خودکفای بلوغ درباره غلبه بر ترس عمل میکند و آن را به یکی از آن بلاکباسترهای نادری بدل مینماید که با هر بار تماشا بهتر میشود. این فیلم فقط طرح داستان را پیش نبرد بلکه کل سری را به سطح هنر ارتقا داد و ثابت کرد که رئالیسم جادویی میتواند هم شگفتانگیز و هم عمیقاً انسانی باشد. هر فریم با اشتیاقی خلاقانه میتپد و آن را نه تنها بهترین فیلم Harry Potter، بلکه یکی از بزرگترین فیلمهای فانتزی دوران ما میسازد.
تنها میتوانیم امیدوار باشیم که سریال HBO میتواند تنها قطرهای از زیبایی مجموعه اورجینال را در خود داشته باشد.
source