تشدید تنش‌ها در غرب آسیا که به سریع‌تر‌شدن تحولات در منطقه منجر شده، موضوعی است که طی روز‌های اخیر توجه همگان را به خود جلب کرده است؛ روندی که طی حدود یک سال گذشته و پس از عملیات طوفان‌الاقصی آغاز شد و در روز‌های اخیر به اوج خود رسیده است. 
در این میان برخی از رخداد‌ها نظیر ترور اسماعیل هنیه در تهران و همچنین به شهادت رساندن سیدحسن نصرالله از مواردی بودند که عمق تحولات در منطقه را به شدید‌ترین شکل ممکن نشان دادند. 
اما سؤالی که اینک برای بسیاری مطرح است، پرسش از چرایی این وقایع و عوامل اثرگذار بر آن است و پاسخ به این سؤال میسر نیست، مگر با کاوش نقاط پنهان‌تر و خوانش بین خطوط این وقایع. 
مطمئناً عوامل متفاوتی را می‌توان برشمرد که هر یک به مثابه یک علت ناقصه در شکل‌گیری وضعیت فعلی دخیل هستند، اما با کمی دقت و تأمل می‌توان متوجه شد بخشی از مسائل ایجاد‌شده در شرایط فعلی حاصل عدم‌فهم صحیح تحولات و فقدان کلان راهبرد‌های متناسب با آن‌ها در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی است. 
توافق عادی‌سازی روابط میان ایران و عربستان‌سعودی به ابتکار چین یکی از وقایعی است که ممکن است در نگاه اول چندان مرتبط با تحولات کنونی به نظر نرسد، اما با درک زیرلایه‌های این اتفاق و بررسی نتایج آن، این نکته بر ما روشن می‌شود که توافق مذکور به رغم اینکه در مرتبه نخست برای چین و سپس برای عربستان اتفاقی مثبت و در راستای اهداف این کشور‌ها بود، در عمل عایدی چندانی برای ایران نداشت و این امر البته چندان مربوط به نفس این توافق نیست و بیشتر حاصل فقدان ذهنیت و راهبرد مناسب در ایران نسبت به این توافق است. 
چین به عنوان یک بازیگر بین‌المللی با میانجیگری میان ایران و عربستان برای عادی‌سازی روابط برای نخستین بار در قامت یک بازیگر تأثیرگذار در منطقه غرب آسیا ظاهر شد و به رغم تازه‌واردبودن چین در منطقه، این توافق دستاوردی بزرگ برای دومین اقتصاد برتر دنیا به حساب می‌آمد و آغاز فصلی جدید در همکاری‌های چین با کشور‌های منطقه غرب آسیا را رقم زد که البته این نقش‌آفرینی دقیقاً در راستای کلان راهبرد‌های چین و منطبق با اهداف، منافع و سیاست‌های این کشور بود. چین به عنوان بزرگ‌ترین مصرف‌کننده انرژی جهان عمده نفت مورد نیاز خود را از روسیه، عربستان و عراق تأمین می‌کند و عربستان با صادرات روزانه بیش از یک‌میلیون‌و ۸۰۰ هزار بشکه نفت به چین یک شریک تجاری مهم برای این کشور به حساب می‌آید که حجم تجارت دوجانبه بیش از ۱۰۰ میلیارد دلاری دو کشور چین و عربستان تأیید‌کننده این مسئله است، همین امر موجب شده است ثبات در منطقه غرب آسیا و مصون‌ماندن عربستان از تهدیداتی که می‌تواند به اخلال در روند صادرات نفت این کشور منجر شود، از سوی چین یک مسئله حیاتی در نظر گرفته شود. 
از سوی دیگر عربستان نیز به عنوان کشوری با بلندپروازی‌های بسیار، برای ادامه جاه‌طلبی‌های خود به رهبری محمد بن سلمان، نیازمند ثبات در منطقه و دوری از تهدیداتی است که ممکن است در این مسیر اخلال ایجاد کنند. 
عربستان در سال‌های اخیر ضمن تمرکز بر پروژه‌های بین‌المللی بزرگ که برخی از آن‌ها با نقش‌آفرینی پررنگ چینی‌ها در جریان است، در حال آماده‌شدن برای ارائه تصویری جدید از خود در معادلات منطقه‌ای است که عادی‌سازی روابط با ایران یک گام مهم در این مسیر به حساب می‌آمد که با ابتکار چین به عنوان یک بازی برد- برد برای دو کشور عربستان و چین به انجام رسید. 
اما ایران به عنوان ضلع سوم این مثلث بدون در دست داشتن ابتکار اقتصادی خاصی به منظور منتفع‌شدن از ثبات ایجاد‌شده در پی عادی‌سازی روابط با عربستان، نه در جذب سرمایه خارجی مناسب از چین موفق بوده و نه توانسته است از فرصت ایجادشده برای توسعه روابط اقتصادی با کشور‌های عربی به رهبری عربستان استفاده کند. 
این در حالی است که پس از عادی‌سازی روابط میان ایران و عربستان، این انتظار ایجاد شد که ایران با تنظیم اقدامات یمن، از شدت تنش‌ها میان یمن و عربستان نیز بکاهد که در نتیجه این اقدام سایه تهدیدآمیز یمن به شکل پررنگی از سر عربستان برداشته شد. 
همچنین با کاهش واردات نفت امریکا از منطقه غرب آسیا و تبدیل‌شدن چین به مقصد اصلی انرژی خاورمیانه، این ذهنیت شکل گرفت که آشوب در منطقه از سوی چین قابل کنترل است و این کشور می‌تواند با اعمال نفوذ بر ایران از شکل‌گیری تهدید علیه تجارت بین‌المللی جلوگیری کند که این ذهنیت (جدا از اینکه چقدر درست یا غلط است) موجب شد حتی هدف قرارگرفتن کشتی‌های تجاری از سوی یمن بازار‌های بین‌المللی را با بحران عمیقی مواجه نکند. 
از سوی دیگر نباید فراموش کرد که حجم تجارت بیش از ۱۷ میلیارد دلاری چین و رژیم‌صهیونیستی، این کشور را به نخستین مبدأ واردات به اسرائیل تبدیل کرده است و علاوه بر این نگاه چین به رژیم اسرائیل به عنوان دریچه‌ای است که از طریق آن می‌تواند به محصولات «های‌تِک» امریکایی دسترسی پیدا کند.
همین امر در نگاه کارشناسان بین‌المللی به عنوان یکی از عواملی است که می‌تواند بر نوع برخورد ایران با تنش‌آفرینی‌های اسرائیل در منطقه تأثیرگذار باشد، زیرا چنانچه اقدامات ایران باعث به خطر افتادن منافع چین در منطقه شود، به رغم تأکید دو طرف بر روابط عمیق و خوب دوجانبه، چین نیز در موقعیت تقابل با ایران قرار خواهد گرفت. 
با مرور وقایع اخیر در منطقه که بر اثر آن‌ها تلاش شده نفوذ و بازیگری منطقه‌ای ایران در غرب آسیا مورد تهدید قرار بگیرد، این امر بر ما آشکار می‌شود که فقدان کلان راهبرد‌های ملی در تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی با کشور‌هایی نظیر چین و مشخص‌نبودن دقیق اهداف از عادی‌سازی روابط با همسایگان عرب، به چه شکل در بازیگری ایران در سایر جبهه‌ها اثرگذار بود. 
بر همین اساس باید با استفاده از تجربیات کسب‌شده و طرح‌ریزی ایده‌های نو، از امکانات موجود نظیر همکاری با عربستان و چین به شکلی بهتر استفاده کرد و ضمن ایجاد همکاری‌های چندجانبه برد- برد، در قالب ابتکاراتی نظیر پهنه و راه و امنیت جهانی که از سوی چین ارائه شده‌اند، به توسعه روابط با چین و شرکای این کشور پرداخت که این امر جز با طرح‌ریزی کلان راهبرد‌های ملی متناسب با شرایط جدید بین‌المللی که در آن حداکثر منافع ملی ایران قابل اکتساب باشد، میسر نیست.

source

توسط wisna.ir